بایگانی برچسب: s



باز من مالیخولیاییم زد تو دروازه . اما اود شد . هوهو

دلم یه دنیا می خواد , بی آدم , بی آدم , بی آدم . کاش دنیا فقط یه پنجره بود . تا وقتی ازش خسته شدیم . پرده ها رو بندازیمو بیخیال طی کنیم . کاش زندگی مثل یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در روانشناسی, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , , | 41 دیدگاه

دیشب خواب دیدم . خواب یک بشقاب را !

  دیشب , خواب یک بشقاب را دیدیم درونش پر بود از سالاده الویه رویش را نمی دانم کدام کدبانویی تزیین کرده بود که نمیتوانستی چشم ازش برداری بح بح خیار شور ,تخم مرغ ,چیپسو کاهو هویجو زیتونو بقیه چیزها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, رستوران محله نابینایان, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , | 81 دیدگاه

آخ جونمی عید امسال میریم هاوایی

بح بح , حالم چقدر خوبه هوا چه آرومه تا دیروز دیروزا حالم یه جوری خیلی خاص گند بوده سلام سلام سلام تا ,خوبین خوشین یا بهترین آیا بله بله بله بله عید همگی یه دو روزی زودتر مبارک دُم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در روانشناسی, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , , | 27 دیدگاه

شیکو پیک یا گندیده؟

همگی سلام   انتخابه سختی نیست کافیست اندکی اهل تامل باشید آنوقت به راحتی به این سوال می توانید پاسخ بدهید دوست دارید کرکس باشید یا فاخته خودم را دوست دارم هیچ کدام یا گزینه ی بعدی یا تا به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خاطره, روانشناسی, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , , | 54 دیدگاه

یلدا در یک سه شنبه ی مگسی

(بیشتر…)

منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , , | 29 دیدگاه

یلدا در مطب!

فقط میگم سلام تا سریع بریم سراغ ماجرا به اتفاق پارتنر ,یعنی دایی ,همان که تنها دو سال از ما بزرگتر است در مطب دکتر بهانتظار نوبتمان نشسته بودیم یله داده بودیم به صندلی و با کلی اعتماد به نفص, … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی, طنز | برچسب‌شده , , , , , , | 36 دیدگاه

من یک مالیخولیای امیدوار هستم!

سلام به همه ی اونایی که دارن منو میخونن این پست کمی طولانیه -لطفا شکیبا باشید تا حالا شده فکر کنین یه ماشین لکنده ی مدل 57 شدین! مثلا از پایین به شیب تند زندگی نگاه کنید و بگید :نه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی | برچسب‌شده , , , , | 66 دیدگاه

یلدا نقاش میشود!

  سلام به همگی بعد عمری بنا به یک تصمیم کبری گفتیم آرشیو تکست هامونو یک سامونی بهش بدیم از بین همه ی خنزر پنزرا یکهو به صورت وحشتناکی ماهور شروع کرد به بلغور بعد یه تلاش چند صدم ثانیه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در روانشناسی, صحبت های خودمونی | برچسب‌شده , , , | 57 دیدگاه