خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یادداشتی تابستونی تخیلی

زنگ زد. یه زنگ کاملا غیر منتظره. یه زنگ به منی که زمستون بعد از هول هولکی تموم کردن کلاس بچه‌اش بهش گفته بودم دیگه با هیشکی کلاس نمی‌گیرم. سلام مجتبیجان. سلام آقای تابنده. خوبی مجتبی؟ مرسی. هنوزم سر حرفت هستی؟ که چی؟ که کلاس نمی‌گیری. آره. راستیاتش هنوزم سر حرفم هستم. خب پس جواب این بچه‌ی منو خودت بده. خواستم با بچه سلام علیکی داشته باشم که تلفن قطع شد و آیفون خونه زنگ خورد. از طرفی گفتم زشته من زنگ نزنم و قصد داشتم به پدر بچه تلفن بزنم بابت قطع ناخواسته تماس معذرتخواهی کنم، از طرفی کسی که پشت در بود داشت بیخود معتل می‌شد و
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یک رویای کاملا غیر واقعی از گردش دیشب

هشدار:

این ماجرا کاملا زاییده ی تخیل نویسنده بوده و واقعیت ندارد. شما با ادامه دادن به خواندن این مطلب، تخیلی بودن آن را می پذیرید و نیز اینکه هرگونه تشابه اسامی و رویداد های این ماجرا با اشخاص و رویداد های دنیای واقعی، کاملا تصادفی و ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. در صورت عدم پذیرش موارد بالا، لطفا این صفحه یا این تارنما را ترک نمایید.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نامه ی عجیب نیما

تو پیرو ندایِ قلبِ خود نرفتی و این چنین همه چیز فدا شد … آرش … آغاز یک نامه: سلام به دوست عزیزم! امیدوارم خوب خوب باشی. قبل از هر چیز, ببین خواستم یه نکته ای رو بهت بگم. یعنی خیلی وقته که میخوام بهت بگم نشد دیگه تا حالا. فقط اول بهت بگم خوب بهم گوش کن تا برای همیشه یادت بمونه چون خیلی مطلب مهمیه. میدونی من خیلی به فکرتم. ولی راستش خیلی وقتا فرصتش پیش نمیاد که بهت بگم اینو بدون که یه وقت فکر نکنی چون بهت نمیگم با خودت فکر کنی به فکرت نیستم و سوء تفاهم بشه. بعد از این موضوع راستش خیلی