سلام بچه ها. چه خبر؟ خوبین؟ من که یه کم دلم گرفته، دلتنگم. دلتنگ کی و چی نمیدونم، فقط دلم میخواد بگم و بنویسم. قلم رو بگیرم و بگم از خودم، حس و حالم و هر اتفاق ریز و درشتی که واسم میفته. دوست دارم قلم منتظر واژه های تکراری من نمونه و خودش بگه. بگه و بچرخه و به زبون بیاره تلخیها و شیرینیها رو، به زبون بیاره حالی که وقتی به گذشته های نه چندان دورت نگاه میکنی و آه سردی از جنس حسرت روی لبات میشینه. دیشب خواب مادربزرگمو دیدم، 15 ساله بودم که تنهامون گذاشت و رفت. توی خواب حواسم به نبودنش بود، به همین