خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
آشپزی

طرز تهیه چیکِن استراگانوف

سلام به عزیزهای آشنای محله. هوای دل هاتون بهاری و آسمون پروازهاتون بلند و صاف! گاهی خاطرات عجیب شیرینن. به خصوص زمان هایی که بی مقدمه شبیه یک دسته مهمون سرزده و بی اطلاع…!   دلم یک کاری می خواست. کاری که لذت رو ازش حس کنم. کاری جدا از یکنواختی های روزمره ی این روزهای عجیب و غریب. دل چندتامون همزمان این رو خواست؟ نشمردم. نشمردیم همدیگه رو. فقط به خودمون که اومدیم دیدیم باز رسیدیم به هم. سر همون تلاقی آشنای همیشگی. این دفعه چی؟ نه مناسبتی هست که برنامه بریم نه موضوعی هست که بهش بچسبیم. کی از بینمون نق زد که: -گُشنَمِه. اصلا من گُشنَمِه!
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

سفرنامه‌ی یک نابینای تنها به یزد قشم و شیراز در نوروز 97

مقدمه متأسفانه یا شاید هم خوشبختانه، در سفر دلچسبی که عید تجربه کردم، وسیله‌ای برای نوشتن در اختیار نداشتم، یا اگر هم داشتم، برای ثبت خاطراتم از آن استفاده نکردم. این سفرنامه، از چهارده فروردین، یعنی یکی دو روز پس از پایان سفرم شروع شد به نگاشته شدن، و طبیعیست که با توجه به حافظه‌ی ماهیوار من، بسیاری از جزئیات را فراموش کرده باشم، توالی بسیاری از اتفاقات را از یاد برده باشم، و اسامی و وقایع حتی مهم نیز از ذهنم فرار کرده باشند. در این نوشته، باید اسامی واقعی به اسامی غیر واقعی تغییر داده شده باشند، تا اشتباه‌های احتمالیم، موجب ایجاد سوء تفاهم برای هیچ شخصی
دسته‌ها
ویژه نابینایان

من یه نابینای دانش آموزم. دانشجوم. بلد نیستم مستقل بشم. کسی بام دوست نیست. نمیتونم شاغل بشم. ازدواج کنم. از کجا شروع کنم؟

نگارنده: مجتبی خادمی ورنامخواستی   اگه یه نابینای مستقلی، وقت خودتو تلف نکن و این مقاله رو بذار کسی بخونه که بهش احتیاج داره. فقط سعی کن دیگران رو مستقل کنی. فعلا خداحافظ. ما بریم سراغ کسایی که مستقل نیستند. میدونید چیه؟ راستیاتش دلم نمیخواد بنویسم و بخونید و یه سری کامنت زیرش بره و تموم بشه. دلم میخواد می شد یه جوری بنویسم که تأثیر واقعی بذاره. دلم میخواد از طریق حروف و کلمات، کاری می کردم که چهارتا از شما که مستقل نیستید، یا نیمه مستقلید و از استقلال ترس دارید، ی اتفاق خوب واستون می افتاد. شاید نوشته راهش نباشه. شاید باید توی کنفرانس های صوتی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چی شد و چطوری منم به جمع نابیناهای مستقل پیوستم؟؟؟؟

سلام به همه حال و احوال چطوره؟؟؟ هوای دلتون بهاریه؟؟؟ امیدوارم مثل این روزهای قشنگ حال دل شما هم عالی باشه قبل از اینکه برم سر اصل مطلب از کاری که سر کلاس روانشناسی اجتماعیم انجام دادم براتون بگم ببینید من قرار بود این هفته فصلی که در باره ی تغیر نگرش بود رو ارائه بدم. این تغیر نگرش چندتا نظریه داشت که یه قسمت با استفاده از شرطی سازی کنشگر بود. از اونجایی که استادمون هر ارائه ای رو قبول نداره و انتظارش از دانشجوها زیاده من تصمیم گرفتم با استفاده از کار عملی این قسمت رو به بچه ها بفهمونم. باید خیلی واقعی نگرش بچه هارو نسبت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پادکست دوم، از رفتن به مسابقه تا گم شدن، و، قهرمانی!

سلام دوستان خب اینم از پادکست دوم، اول میریم کافیشاپ، بعد میریم شیراز، تو این پادکستم یه خورده با لحجه ی شیرازی بیشتر آشنا میشین که بقیه صحبت میکنن، خلاصه، یه جا هم گم میشم که خودتون گوش کنین متوجه میشید، و خب، یه جیگرکیم رفتم، خب داشتم رد میشدم خلاصه بوش اومدو، دلم کشیدو، رفتم دیگه! مسابقات فوتبال نابینایانم قهرمان شدیمو، خب چیزایی که میشد ضبط کردو خلاصه ضبط کردم و گذاشتم! دوستان خیلی سعی کردم تو پادکست شاد باشم که پادکست بهتون بچسبه، وگرنه من خیلی جدیم، در این حدم شوخ نیستم، البته بودم، ولی قدیما، خلاصه، امیدوارم لذت ببرید! با حجم 20 مگ دانلود کنید ضمنن،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سفر به شهر رویا ها بخش دوم

درود! درود به طرفدار های سرسخت پادکست! درود به طرفدار های سرسخت پادکست های شاد! درود به طرفدار های سرسخت پادکست های شاد موزیکال! و نهایتا؟ درود! درود به طرفدار های سرسخت پادکست های شاد و موزیکال یه آدم دیوونه! اونم از نوع شهر بازی! قبل از هر چیز امیدوارم شادی و نشاط به قلوب مؤمنین در محله باز گشته باشه و از پادکست های تولیدی اینجا تهیه شده توسط هر شخصی که باشه حمایت کنید! نمونه اش پادکست های شاد محسن و محمد! نمونه اش سریال های قشنگ مهدی ها و محمد حسین ها! نمونه اش آموزش های صوتی میر قاسمی ها و خویی ها و درفشیان ها
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بازم عیده و دیوونه منم من!

خوب. باید بگم که تا بیست دقیقه ی دیگه از زمانی که این نوشته رو شروع کردم، باید راه بیفتم به سمت محل کارم. یکی از ویژگی های شیفت کار در عصر و شب اینه که از خوش گذرانی هایم با رفقا، شب نشینی های محله، گپ و گفت در اسکایپ، قدم زدن هام در جلفا و میدان انقلاب و شام خوردن هام در رامانوس و هرمس و شاندرمن خبری نیست. دیگر از خلاقیت ها و پادکست های صوتی شاد و طنزم کمتر می توانم تولید منتشر کنم و کلا حس بودن و در ارتباط بودن در من کم می شود. شب ها اما که از سر کار بر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اقلام مورد نیاز برای ی زندگی معمولی

هه اوایل که مستقل شده بودم، فکر می کردم زندگی یعنی اینکه بری بشینی توی ی خونه واسه خودت حال کنی ولی بعدش دیدم نع. اینطوری ها یا شایدم اونطوری هام که من فکر می کردم نبوده و نخواهد هم بود. نشستم سر انگشتی وسایلی که باید می خریدم رو واسه خودم لیست کردم و جلوی هر وسیله نوشتم که آیا اون رو خریدم و در خونه ی من موجود هست یا نیست. فعلا 13 قلم جنس هست که من باید بخرم و 33 قلم هم خریدم که روی هم رفته میشه 46 قلم جنس. این بحث رو اینجا مطرح کردم که هم ی کمکی از با تجربه ها
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من آمدم با کوله باری از تجربه اگر شما هم تشریف بیاورید خیلی خوش حال خواهم شد.

سلام دوستان وقت همگی خوش سلامتی و دل خوشی رو برای تک تک شما آرزو مندم. امروز اومدم تا یک اتفاق تلخ و در عین حال شیرین رو براتون تعریف کنم تلخیش که روشن و آشکار هست اما چرا شیرین چون این اتفاق به ظاهر نا مبارک تجربه های خوبی رو برای من به ارمغان داشت. و بی راه نگفتند که تجربه گرانبها تر از علم است. اتفاقاً مهمترین هدف من هم از این تعریف کردن انتقال و کسب تجربه هست.حالا بماند که برای سبک تر شدن جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم مثل هدایت هم هنر نوشتن برای سایه ی خودم رو هم ندارم پس برای شما مینویسم
دسته‌ها
روانشناسی

نابینایان بالای هجده سال، این نامه را نخوانید

سلام بچه ها، صحبتم با شما بچه های زیر هجده سال هستش. در واقع، این مطلبی هست که فقط زیر هجده ساله ها مجاز هستند بخونند و اصن بالای هجده سال، نباید این مطلبو بخونند چون واسه‌شون خوب نیست. از زمانی که نامه های سرگشاده ی مایک که به نابینا ها نوشته بود رو رو خوندم، اتمسفر نامه هاش منو گرفت و گفتم ی تمرینی کنم منم ی نیمچه نامه هایی به شما بنویسم. البته، نامه های مایک، برعکس نامه های من، مهربان هستش. من گاهی وقت ها تند و جدی میشم. بگذریم! بچه ها، قبول دارید این بزرگتر ها، خیلی خودشونو میگیرند و میگند که بچه ی زیر
دسته‌ها
مقاله

نامه ای سرگشاده به یک نابینا: انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد

بریل مانیتور. 2002 نامه ای سرگشاده به یک نابینا: انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد نگارنده: مایکل بولیس مترجم: مجتبی خادمی ور‌نام‌خواستی یادداشت سردبیر: مایک مدت زیادیست که عضو فدراسیون ملی نابینایان آمریکاست و اخیرا از ارگان به مریلند آمده است. او علاوه بر حیطه ی توانبخشی در حیطه ی کسب و کار های خود نیز مشغول به فعالیت است. مایک به تازگی آزمون دشواری را که برای اخذ مدرک ملی تحرک و جهتیابی (NOMC) از مجمع ملی مدارک حرفه ای نابینایی لازم است، پشت سر گذاشته است. این اولین نامه از سری نامه های سرگشاده ایست که مایک تصمیم به نوشتنش گرفته است. این نامه، پر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تابستون بهترین فرصت برای آشتی با عصای سفید

من ی نابینام. یعنی کسی که چشماش یا هیچی نمیبینه یا اینقدر کم میبینه که نمیشه بهش گفت دیدن. الان تابستون شده و من بیشتر وقت مو توی خونه میگذرونم. درسته. درسته. بقیه هم همین طورند. یعنی اون هایی هم که چشم‌شون می بیند از بس هوا گرمه روزا کم بیرون میرن. ولی فرق من با چشم‌دار ها اینه که اونا هر وقت دلشون بخواد میزنن بیرون ولی من تا ننه بابام نخواند از خونه بزنند بیرون، توی خونه زندانیم. میخوام از امروز با خودم قرار بذارم که عوض بشم. میخوام منم هر وقت دلم خواست از خونه برم بیرون. به نظر شما من اگه بخوام با این چشم
دسته‌ها
ویژه نابینایان

جلسه ی چهارم آموزش جهتیابی: موانع سر راه یک نابینا هنگام راه رفتن

به نام خالق زیباییها. سلااااااااام سلااااااااام سلااااااام دوستان. من اومدم تا با هم دیگه جلسه ی چهارم جهتیابی رو شروع کنیم. اول از همه بگم که شرمندم که بین کلاسهای من خیلی فاصله هست. خب هر کاری میکنم نمیشه. باید ببخشین. مطالب قبلی رو فراموش کردین؟ این که مشکلی نیست. برای اونم فکر کردم. شما میتونین هر کدوم از جلسات قبلی رو از لینک های زیر دوباره بخونید. منم پیشنهاد میکنم قبل این که برین سراغ مطالب این پست، حتما یه بار مطالب قبلی رو مطالعه کنین تا یادآوری بشه. به همین سادگی. جلسه ی اول جلسه ی دوم جلسه ی سوم خب اینم از لینکها. حالا بریم سراغ
دسته‌ها
ویژه نابینایان

آموزش جهت یابی شروع شد. هر کی فکر میکنه این کلاس به دردش میخوره بیاد تو.

سلام سلام دوستان. خوبین؟ خوشین؟ روزگار با شما خوبه یا شما با روزگار خوبین؟ هر کدوم که باشه بازم خوبه. خب من دومین بارمه که پست میذارم. شاید چیزایی که میگم به درد خیلیا نخوره. اما فکر کردم جاش توی محله خیلی خالیه. دوستان من توی شهر خودم مربی جهتیابی بعضی از گروههای نابینایان هستم. حدود هشت سالی هست که مستقلم و بدون کمک کسی خودم رفتامد میکنم.  تجربه های زیادی در مورد جهتیابی کسب کردم. برای همین فکر کردم بیام و تجربیاتمو در اختیار بقیه هم  هر از چند گاهی در قالب چنتا پست بذارم. حالا بریم سراغ بحث اصلی. دوستان من از همون ابتدا شروع میکنم از
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

گوینده و عکاس نابینا

مجری یکی از شبکه‌های رادیویی با وجود نابینایی به‌راحتی از پس کار خود بر‌می‌آید. تامی ادیسون که مجری برنامه ترافیک این رادیو است، افزون بر این گاهی عکاسی هم می‌کند. این گوینده توانا به حدی در کار خود حرفه‌ای است که شرکت‌های فیلمسازی نیز برای گویندگی تبلیغ برخی فیلم‌ها از صدای او استفاده می‌کنند. تامی برای ترغیب سایر نابینا‌ها در سایت اینترنتی خود مطالب تشویق‌کننده‌ای می‌گذارد. برای نمونه یکی از مطلب‌های او به فهرستی از قابلیت‌های ویژه نابینا‌ها اختصاص دارد. یکی از این موارد قدرت شنوایی بالا و صدای خوب نابینا‌هاست که البته خود تامی مصداق بارز آن محسوب می‌شود. منبع: همشهری
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

معصومی شده راننده، پلیس هم افتاده به، دنبالش، حتما بخوانید واقعی است

سلامی ویژه دارم خدمت شما دوستان گلم، من یک نابیناهستم اگه یادتون باشه چند سال پیش یک دانش آموز نابینا ر در تلویزیون نشون دادن که! دوچرخه سواری می کرد، من همون دانش آموزم حالا بزرگ شدم، و کارهایم هم بزرگتر شده. از سال هشتاد و دو تسمیم گرفتم که دوچرخه سواری را بیاموزم، اّما با مخالفت والدینم رو به رو شدم ولی بالاخره توانستم دوچرخه سواری را یاد بگیرم. بعدش هم نوبت رسید به موتور سواری!!! بله دوستان درست شنیدید من موتور سوار هم شدم جالب است که بگم به برادرانم هم رانندگی آموختم!. بعدش هم که ازدواج کردم و بّچه دار شدم، دیدم نمیشه با موتور این
دسته‌ها
مقاله

نابینا و دوچرخه سواری؟!