خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پستوی خاطرات (۲): قسمت اول از به یاد آن روزها

بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیه‌السلام تسلیت باد!   خیلی بچه بودم که مثل بیشتر بچه‌شیعه‌ها مادرم منو با هیئت‌های عزاداری آشنا کرد. یه لباس سیاه تنم پوشید و یه زنجیر کوچولو برام خرید. دستمو می‌گرفت و می‌برد تا محل هیئت. معمولاً آخر صف می‌ایستادم و مثل همه هم‌سن و سال‌هام زنجیر می‌زدم. شب‌های شام غریبانم که توی تاریکی سینه می‌زدیم. به یاد اون روزا! به یاد کودکی‌های بی‌آلایش! به یاد تشویق‌های گرم و مهربان مادرانه!   در دوره دبستان که تو خواب‌گاه بودم، شبای عزاداری دهه محرم، یا اون‌قدر خوابم میومد که ترجیح می‌دادم بخوابم، یا گهگاهی هم پیش میومد که می‌رفتم عزاداری
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

فانوس اشک هایتان را روشن کنید, ماه غریبی شهید نینواست

وقتی حسین علیه السلامباشی وقتی فرزند فاطمه سلام الله و علی علیه السلام باشی وقتی در دامان محمد صلوات علیه و آله  بزرگ شده باشی وقتی برادری چون حسن علیه السلام و عَلَم‌داری چونان عباس علیه السلام داشته باشی وقتی علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام فرزندانت باشند و قاسم علیه السلام و عبد الله علیه السلام  پور برادرت وقتی یارانی چون حبیب داشته باشی و … وقتی حر در محضرت آزاده می‌شود و غلامت می‌خواهد که بماند و می‌ماند و وقتی … عجیب نیست که از پس هزار سال هزاران هزار بار تکرار شوی و هرگز تکراری نشوی عجیب نیست که زمان نتواند فراموشت کند