خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از دست ندین! یه آموزش توپ به مناسبت روز تولدم!

سلاااااااااااااااااااااااااام هم محلیها! چطوووووورید؟ با آنفولانزا و این جور چیزا چیکار میکنید؟ من که یه هفته پیش مبتلا به این ویروس شدم ولی خدا رو شکر خوب شدم! اما خوب! از اینا باید بگذریم! امروز حوصله ی مسخره بازی ندارم به خاطر همین زیاد هم مطلب رو پیچ نمیدم! چرا؟ چون امروز روز تَوَلُدَمِ! من به مناسبت این روز واستون یه چیز توپی آوردم! البته قبلا میخواستم اون چیزه یعنی اون سایتِ رو بهتون معرفی بکنم و آموزشش رو هم بذارم، ولی یادم رفت خخخ! چند روز پیش آموزشش رو ضبت کرده بودم و آمادش کردم برا امروز ولی از شانس بدم لپتاپم خراب شد. خخ ولی گفتم بد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از طرف پریسا.

سلام آشنای بی نشون. از کی به این اسم صدات زدم؟ خاطرم نیست. چه خبر؟ هوا این پایین حسابی خاکستریه. اون بالا چه طور؟ در ماهی که گذشت به سرم زد1دفعه دیگه واسه پیدا کردنت1حرکتی بزنم. نزدم. حس شکست نبود. هنوز هم نیست. نیومدم بغض کنم. ولی باید می نوشتم واست. می دونی؟ دلم تنگ شده واست. خیلی زیاد. اگر الان پیشم بودی چی می گفتی؟ احتمالا چندتا فحش. می دونی؟ هیچ زمانی هیچ کجای عمرم تصور نداشتم که دلم تنگ بشه واسه فحش خوردن. الان دلم تنگ شده که باشی و بگی. هرچی عشقته بگی فقط تو باشی و من باشم و دنیا بچرخه و خب باشه به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بالاخره امتحاناتم تموم شد!

سلااااااااااااااام به همه شما گوشکنیای عزیز و باحال خوبید؟ خوشید؟ چه خبرااا خوب خوب امتحانای من تمووووووووووووم شد خیلی خوشحالم خیلی البته از بیستم تموم شد الآن پست می زنم خخخخ ولی به هر حال تموم شد رفت پی کارش به امید خدا معدلم خوب بشه یا عالی بشه خخ حالا وضعیتم رو در هر امتحان به صورت خلاصه میگم بریم اول پیام بود که بسیاااار راحت بود دومش قرآن بود که خیلی راحت تر از پیام بود سومیش ریاضی بود که یک کوچولو سخت بود ولی خوب ریاضیه دیگه بعدش اجتماعی که خوب بود ولی یک چیز جالب سؤال این بود پسر تیمور لنگ کی بود من یادم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کلاس تموم شد! و من اما… دلشکسته تر از همیشه!

یه روز عادی بود، مثل همه ی روزای دیگه، البته از نظر بقیه دوستام! نمیدونم 2 یا 3 هفته پیش بود، با بچه ها تصمیم گرفتیم واسه مرور خاطراتی که چند سال با هم داشتیم بریم و سری به آموزشگاه زبانمون بزنیم. آموزشگاهی که دیگه اصلا گرمی اون سالهایی که ما اونجا درس خوندیم رو نداره. من از همه خوشحالتر بودم، از همه هم زودتر، حتی 10 دقیقه قبل از ساعت قرارمون جلوی در آموزشگاه بودم. کم کم 3 تا دوستای دیگه ام هم اومدن و با هم وارد آموزشگاه شدیم. خدایا! همون عطری که 7 سال بهترین روزای زندگیم رو توش نفس کشیدم! از این عطر خیلی خاطره
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دانلود رمان متنی بازی عشق و یه تجربه از دانشگاه

سلاااااااااام سلاااااام دوستان هم محله ای و دوست داشتنی. سلامی گرم تو این زمستون سرد و یخی. خوبین؟ خوشین؟ سلامتید؟ این بار با دست پر اومدم البته زیاد هم پر نیست ولی بهونه ای شد تا بیام پست بذارم. میخوام از تجربه ای که این ترم تو دانشگاه تبریز به دست آوردم باهاتون در میون بذارم. خیلی خیلی خوشحالم امتحاناتم خیلی سخته ولی یه چیزی خیلی خوشحالم میکنه اونم اینه که دانشگاه باهام همکاری کرد و سوالات امتحانی تایپی هستش و با کامپیوتر مینویسم بدون نیاز به منشی و کلی درد سر. خیلی راحت شدم خداییش لذت میبرم مثل افراد عادی سوالات رو خودم میخونم مینویسم ذخیره میکنم تو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سلام بچه ها امتحان دادم

سلام بچه ها امروز رفتم زبان فارسی پیش دانشگاهی را امتحان بدم و اتفاقاتی افتاد که متاسف شدم. ساعت 7 30 دقیقه به سمت مدرسه حرکت کردیم و حدود ساعت 7 50 دقیقه رسیدم مدرسه یعنی همان حوزه امتحانات نهایی داشتم از استرس میمردم چون بار سوم چهارم هست که امتحان میدم خلاصه مسئول حوزه در را باز کرد و رفتیم داخل متاسفانه ریاست حوزه با من هم شهری بود و خلاصه حسابی اذیتم کرد به هر حال در اتاقی که برایم تدارک دیدند نشستم سوال بود پاسخ نامه بود ولی منشی نبود خلاصه یک ساعت معطل شدم تا منشی آمد هر سوالی را که میخواند انگار اصلا نشنیده
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اینجا همه چی در همه!

امروز میخواهم بنویسم. از همه چی. خب اول میریم سراغ امتحانا. شنبه که دینی داشتیم. خوب بود. دو شنبه که علوم داشتیم. اون از خوبم خوبتر بود! من عاشق علومم. سه شنبه انشا و چهارشنبه هم املا دادیم. تا اینجاش که همشون خوب بودن. شنبه هم ریاضی داریم. اه. کاش این امتحانا زودتر تموم شه! دلم stw میخواد! خیلی با حاله بازیش. برام شده مثل ماجرای ف البته با ی تفاوت. ف نمیتونست ی روز هم بدون اون بمونه. ولی برای من فرقی نداره! من دوست دارم بنویسم. از نوشتن خوشم میاد. همیشه نمره ی انشام بالا هست. بعضی اوقات این قدر با حال مینویسم که خودم تعجب میکنم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و امتحانای ترم همین الان یهویی!

سلام دوستان گوش کنی و گوش نکنی و خلاصه مخاطبان این پست! خوبید خوشید سلامتید؟ با امتحانای ترم چه طورید؟ خوبه آیا؟ واصه من که اولیش عالی بود. دیروز امتحان دینی یا پیامهای آسمان داشتیم. 31 تا سوال بود. آسون بود. دو شنبه هم علوم داریم. اونم راحته. من معلم علومم رو خیلی دوست دارم. خیلی مهربونه. خیلی. دوستان. هیچ کس موقع امتحانا اینجا پست نمیذاره. منم نمیذارم دانشآموزان عزیز. برید درساتونو بخونید. منم برم درسامو بخونم. لذت ببرید از امتحانا! بای بای.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شکلک تعجب در حد تیم ملی

سلاااام سلااام خوبین خوب خدا رو شکر دوست دارم از ته سرم بخندم اما ساعت سه هست خدا نابینایی رو نیاره دوستان من همیشه فکر میکردم شما واقعا از شکلک استفاده میکنید و این مینا جون برای من توضیح میده و گاهی اوقات به فکرم میرسید برم و از این شکلکا تو گوشیم استفاده کنم حتی فکرشم نمیکردم اینا فقط یک توضیح هست من چند روز هست که به سایت سر نزدم فردا امتحان دارم تو وقت استراحتم اومدم یک سر به محله بزنم که با پست شهروز رو به رو شدم بعد رفتم پست امینو خواندم تازه فهمیدم چی شده یک کم بخندم هاهاها هاهاها هر کس فکر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دانش‌آموز هاش بیایید تو! از امتحان ها چه خبر؟ دوباره ضد حال!

سلااام بچه ها! چه خبرا؟ خوبید؟ خوشید؟ خوش میگذره؟ میگم چندتا چیز. اوهوم. الان دونه دونه میگم‌شون. اولا اینکه شما دانش‌آموز ها دوست دارید این سایت، چه شلکی بشه؟ یعنی دقیقا چطوری باشه بهتره؟ راستی یادم هست که شکل رو اشتباهی شلک نوشتم. خخخ. دیدی حواسم هست؟ هه. خوب. من منتظرم بگید قضیه چیه که کمید؟ حالا جدی واقعا کمید یا کم اینجا میآیید!؟ کلا هرچی دارم توی این سایتم میچرم هیشکی رو نمیبینم! هه. بعدشم نمیدونم شما وقت امتحان‌ها که میشه چه حس و حالی دارید. من که یادمه دبستان رو اصن درس نمیخوندم. وقت امتحان ها که میشد، ول بودم توی تاب و سرسره تا شب. فردا‌شم
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یک شعر یک دکلمه

سلام بچه ها خوبین؟ خوشین؟ چی کارا میکنین؟ راستش فکر نمیکردم که توی این یه ماه اینجا بنویسم یه وقت فکر نکنید که  اعتیادمو به گوش کن ترک کردما  نه بابا دیگه حتی برای خانواده هم حرف زدن من درباره اینجا عادی شده مثلا وقتی میگم میخوام فلان چیزو بذارم توی سایت همه میدونن که منظورم گوش کنه. هنوز هم به هر نابینا یا بعضا بیناهای علاقه مند که میرسم فورا اینجارو معرفیش میکنم .خودممکه کلا انقدر اینجا پلکیدم که دیگه حتی اگه عرض خیابونای محلرو به میلیمتر ازم بپرسن میتونم جواب بدم ولی خوب کمتر از یک ماه به کنکورم مونده و باید حسابی بخونم داستان گذاشتن این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دمکراسی را اینجا به نمایش بگذارید از حرفهای پراکنده امروز من با شما و درخواستم برای کمک فکریتان

سلام. خوب. من که با چک کردن مدام محله و با وقت گذاشتن برای اینجا عملا دارم حکم مرگ خودمو در بحرانی ترین لحظات ملکوتی امتحانات, رقم می زنم. این از من و اما شما. بله. شما! شما باید بعضیهاتون تا به این دو سه روز متوجه شده باشید که محله را کمی مکانیزه کردیم و یک دستگاه خود دریافت واسش نصب کردیم. البته تحریمیم. ژاپنی نبود فعلا یه مدل چینی گرفتیم که گارانتی هم نداره. کسانی که جیبهاتون سنگین شده میتونید خود دریافت محله را از این لینک امتحانش بکنید یا حد اقل یک لمسی بکنیدش ببینید چطوره! https://www.gooshkon.ir/pay خیلی از بچه ها میگفتند چرا محله پرداخت آنلاین
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امتحان امروز من

سلام بچه ها خوبین؟ چی کارا میکنید؟ من که امروز اولین امتحان ترممو دادم دینی بود که جز امتحانات نهایی بود و طبیعتا  ما باید میرفتیم به مدرسه دیگه ای که هوزمون بود به مدرسه نرجس.  نابینایان نرجس نه ها  یه مدرسه توی منطقه 6 تهران توی خیابون ایتالیا از رفتنمون بگم که چه قدر خوش گذشت با ون رفتیم که   آقای راننده لطف کرد و برامون  کلی آهنگ شاد گذاشت و ما هم که  تا تونستیم سو استفاده کردیم. وقتی رسیدم مدرسه  کلی استرس گرفتم آخه مدرسه بیخیال من, به    مدرسه نرجس ابلاغ نکرده بود که بابا این دانشآموز بدبختی که داره میاد اینجا امتحان بد نابیناست منشی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

محرک های دروغین پارسآوا امتحاناتم خونه جدیدمون ام اس گسترش محله نابینایان

سلام. سلامی به این گیجی ویجی رفتن من برای پیدا کردن گوشیم. آخه فکر کردم یه پیامک واسم اومده که دیدم نیومده بود. خیلی وقت پیش بود که یه مطلبی راجع به محرک های غیر واقعی توی اینترنت میخوندم. مثلا وقت هایی که گوشیتون توی جیب تون یا به کمربند تون هست و فکر میکنید داره ویبره میزنه. بعد که درش میارید میبینید خبری نیست. یا مثلا شنیدن یه صدای اشتباهی. دقت که بکنید میبینید این اتفاق ها بیشتر مواقعی که منتظر کسی یا چیزی هستید میفته. مثلا من خودم هر وقت توی مینیبوس از زرینشهر به اصفهان یا بالعکس میشینم و میخوام دو دقیقه کپه مرگما بذارم هی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مجتبی نوشت در شش دیماه

سلام بچه ها. امروز ششم دی ماهه. آخرین روزی که کلاس داشتیم. دیگه کلاسامون تموم شد و ترم پنج من هم تموم شد. البته باید امتحان هام را هم بدم تا ترم کامل تموم بشه. امتحانا از شانزدهم شروع میشه و تا سی ام ادامه داره. میدونید؟ خیلی بده. چهار تا از امتحانامون پشت سر همه. الان مثلا توی دوره تعطیلی قبل از امتحان هستیم. بهش میگند فرجه. اگر دانشجو نیستید بدونید که دانشجو ها به زمان بعد از تعطیلی کلاس ها و قبل از امتحان ها که وقت دارند درس بخونند میگند فرجه. من امسال شانسم گفته از ششم تا شانزدهم تقریبا هف هش ده روز فرجه دارم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو یکم آذر 90

درود و صد ها درود و بلکم بیشتر: هزاران درود به تو. به خود تو. اگر هم دارید این رو چند نفری با هم میخونید, درود به همهتون. یادداشت امروزو مینویسم نه واسه اینکه آپ کرده باشم یا مثلا وبلاگم بازدید کننده ش بره پایین یا بیاد بالا و اینجور سوسول بازیا. اینو فقط واسه خودم و شما مینویسم. به هیچ کس هم غیر من و شما مربوط نیست که این تو چی میگذره. همونطور که خیلیا میدونید و بعضیام نمیدونید, من توی رادیو نابینایان سه برنامه داشتم با اسم نیم ساعت با مجتبی. این هفته نتونستم برنامه چهارم رو بسازم چون خونه نبودم که وقت ساخت برنامه رو