خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آن روز بهاری!

کنار پنجره ایستاده ام و غرق در افکار خویش، به نقطه ای نامعلوم در ظلمت بیپایان شب خیره مانده ام. ماه از پشت شیشه، گونه هایم را میبوسد و من اما بی تفاوت، به آن روز بهاری می اندیشم که خوب خاطرت و خاطرم مانده! یک روز بهاری برای همه، و برای من اما… انگار یک تکه از زمستانم در قلب بهار جا مانده بود! سرد… سوزان… و بارانی! انتظار!!! دردی که اگر دچارش شوی، همه چیز کش می آید، مسافرت دیر میکند، دنیا از حرکت می ایستد، ساعتها میخوابند….. و من دچارش شده بودم! من… عقربه های بی حرکت ساعت… و نگاهی نگران! آخ! لعنت بر این درد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چی میشد اگه؟؟؟!!!

سلام بچه ها. از دفعه قبل که از حسم به بارون واستون نوشتم، دیدم چه حس خوبی بهم میده گهگاه اگر چیزی تحت تاثیرم قرار میده، شادم میکنه یا ناراحت، اینجا واسه شما هم تعریفش کنم. حالا قبل از اینکه ماجرام رو واستون تعریف کنم، یه سوال میپرسم. بچه ها، چرا بعضی از ما اگر نمیخوایم کاری که ازمون خواسته شده رو انجام بدیم، یه نه نمیگیم و اینقدر طرف مقابلمون رو میپیچونیم؟؟ شنبه ظهر بود که دنبال یه فایل بودم که شدیدا ونهایتا تا 3شنبه لازمش داشتم. خودم که هرچقدر بساطمو بیشتر گشتم، کمتر حتی اثری ازش پیدا کردم. پیام دادم به یکی از دوستام که مطمئن بودم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ترانه ای از پوریا علیپور به مناسبت شب یلدا

**** به نام خالق شگفتی ها **** درود به تمامی شما بازدید کنندگان ارجمند. وقت همگی به خیر. ترانه ی انتظار در یلدا با حال و هوایی عاشقانه تقدیم به تمامی کسانی که این پست را می خوانند. سال سُرایِش 1391 و تکمیل در سال 1395 ترانه سرا: اسماعیل علیپور، با نام هنری پوریا. و اما متن ترانه: نجاتم بده از غمِ بیکسی, از این درد بدخیم دلواپسی. بیا اینجا از تو پر از خاطِرَست, فقط با تو میشه سُکوتُ شکست. ندارم بدون تو من دلخوشی, تو با این غُرورِت منُ میکُشی. چرا رفتی از پیشِ من بیخودی, و سوی یکی دیگه راهی شدی. کِنارِت به هر چی بِگی