خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماندگارترین یلدا

به نام خدا. آن روزها تنها هشت سال داشتم. چند روز بیشتر به شب یلدا نمانده بود. هوا به شدت سرد شده بود و سوز عجیبی داشت. همه در تلاش برای خرید خوراکیهای خوشمزه برای شب یلدا بودند. همه در تلاطم بودند و خوشحال. همه لحظه شماری میکردیم تا طولانیترین شب سال را جشن بگیریم. همه منتظر برای یک دوره همی, یک فال حافظ, یک چایِ گرم و یک قصۀ به یاد ماندنی بودیم. بالاخره آخرین روز از پاییز فرا رسید. آن روز خیلی کار داشتیم. برف از صبح شروع به باریدن کرده بود. آن روز ناهار را خوردیم و غروب که شد به سمت خانۀ مادربزرگم حرکت کردیم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

لطیفترین حس دنیا، عجیب منتظرتم!

زیاد از پاییز گفتم و زیاد خوندین ازم، اما هرقدر هم میگم سیر نمیشم! هر سالی که به عمرم اضافه میشه، پاییز و مخصوصا آبانش رو بیشتر از سال قبل دوست دارم. گرم و سرد شدنش رو، بارونی شدنش رو، شبهاش رو و رنگی شدن جهان غرق پاییز رو! هر چقدرم بگی همه ی فصلها رو دوست داری، فقط باید یه پاییزی باشی تا بتونی با تمام وجود نفس بکشیش و ازش لذت ببری! و من یک دختر پاییزی و آبانیم! ماهی که لحظه لحظه ش واسم عشقه، ماهی که واسم پادشاه ماههاست! هوای آبان امسال یکم گرمه، آخه آبان و این هوا؟ کاش بارون بیاد که عجیب هواشو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک قرار عاشقانه!

سلااام بچه هاا! میدونم همگی مثل من عالی هستین پس نمیپرسم خوبین. همین اول کار یه اعتراضی بکنم. این اصلا عادلانه نیست که عمو رضای من الآن توی سالن رودکی مشغول اجرای کنسرت باشه و من اینجا مشغول پست نوشتن. به هر حال چه میشه کرد! اما بذارین یه خاطره واستون بگم. من یه دوستی داشتم که از سال 89 تا 92 با هم بودیم. خیلی هم با هم صمیمی بودیم، اونقدر که نمیشه اینجا گفت و نوشت. فقط بدونین که همه به رابطه ی ما حسادت میکردن، این رو بارها از زبون خیلی از دوستام شنیده بودم: (فلانی خیلی با همه سرد و با غرور خاصی رفتار میکنه
دسته‌ها
هات گوش کن

هات گوش کن: شماره 5: اسفند 95

به نام خدا. سلام دوستان عزیز! قسمت پنجم هات گوش کن با 7 آیتم جذاب تقدیم حضورتون خواهد شد! آیتم اول: آموزش تاکسی گرفتن یک نابینا توسط آقای فرشاد امیدوار آیتم دوم: آموزش بازی GTA توسط علیرضا مرزبان آیتم سوم: آموزش دوختن دکمه توسط خانم فاطمه جوادیان, قسمت اول.   آیتم چهارم: مصاحبه با آقای کامران نجف زاده خبرنگار صدا و سیما در نیویورک که دعوت, هماهنگی و اجرا رو خودم برعهده داشتم.   آیتم پنجم  و ششم رو آقای مجتبی خادمی به هات گوش کن رسونده که یک آیتم نمایش هست و یک آیتم بدون شرح از 9 دی ماه 95 از سی و سه پل که زحمت
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

بازم بارون,بازم کاه گلوبازم خاطرات,اینبار زمستون 1395 پرسه زنون نصف شبی زیر بارون در کوچه پس کوچه ها

توجه این پست 1 روز دیر تر از زمان واقعیش منتشر میشود سلام چطورین خوبین میزونید سر کیفین من خو,عجب امروز یهویی ها ای داشتم نمیدونم چی شد خدا خاست حال احساسی,عشقی چمیدونم قدیم ها به ما بده اینجوری بگم خدا هم پایه شد یهو ای الان که دارم این پست را مینویسم حدودا ساعت نزدیک 3 30 دقیقه صبح دو شنبه 27 دی هست این روزا خو یادتون هست که چقدر گرم شده بود انقدر که من داشتم افسرده میشدم از دیروز که یک شنبه بود هوا سرد شد حسابی روز گذشت تا این که شب شد هوا ابری و دل گیر و سرد بود شب تو خونه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ببار ای بارون، ببار!

امروزم مثل چند روز اخیر، یکی از روزای بارونی خداست. وای که من چقدر عاشق بارونم، عاشق قدم زدن زیر بارون، اونم بدون چتر و ساختن لحظات رمانتیک. اما این بار انگار نمیشه. طبق پیشبینی پریسا، سرما خوردگی بهم غلبه کرد و الآن از داخل رخت خواب با شما صحبت میکنم! وای، چقدر هم بد و موزیه این ویروسه. مجبورم بمونم تو رختخواب و از صدای برخورد بارون به پنجره اتاقم بهره مند بشم و تصنیف ببار ای بارون استاد شجریان رو گوش بدم و سوپ و شیر گرم و از این قبیل چیزایی که واسه سرما خوردگی خوبه بخورم. اما عشق من به بارون به حدی هست که
دسته‌ها
موبایل

دانلود اپلیکیشن ویکی صدا، و آموزش متنی برنامه

سلام بچهها خوبین؟ اصل حالتون چیجوریاست؟ هوای شهرتون چطوره؟ ما که فعلا بارون درست و درمونی ندیدیم و فکر نکنم که حالا حالاها یه بارون توپ داشته باشیم هرچی به سایت تهران ودر سر میزنیم هیچچی دستگیرمون نمیشه تهران ودرم تهران ودرای قدیم والا!!!!! این تهران ودرای جدید محض رضای خدا هم حاضر نیستن آدم رو خوشحال کنن بچهها من واسه چی اومدم اینجا؟؟ لطفا نتیجه ی بازی، نه نه. نظرسنجی نبود که!!!! پس چی بود؟؟ یادم اومد بچهها؟ قطعا کم و بیش با سایت ویکی صدا آشنایی دارین ویکی صدا یک سایت پخش موزیکه، که میتونین جدیدترین آهنگ هارو ازش دانلود کنین، حساب کاربری ایجاد کنین و کار
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یه شعر جدید از خودم بنام بارون

سلام سلام سلام خدمت دوستان عزیزم. دوستان از این که مدتی نبودم منو ببخشید. تو بیمارستان بستری بودم. به خاطر قرص هایی که خورده بودم. زیاد حرف زدم. بریم سراغ شعر خیلی کوتاهه. این هم شعر: چیکچیکه بارون تو خیابونه خیس حمدمه حرفام دیگه کسی نیست چرا تو رفتی کاشکی میموندی رفتی دلمو ناجور شکوندی دستاش تو دسته یارشه گرمه من زیره خاکو نفسم سرده از روزی رفتی دنیام عوض شد خونه برام مثل قفس شد تشنوژه قرصو دوده سیگار کناره پنجرهم دله بیقرار تو خاطراتت از یاد نمیره خدا حقمو ازت بگیره خبره عروسیت عزای من شد این تنه پاکم عسیره خاک شد. تقدیم به دوستان عزیز تا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این پست حذف گردید

این پست حذف گردید
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کمی با من:

سلام. حالتون خوبه؟ چه خبر؟ چی کارا میکنید؟ دیروز (6.10.1391) به من خیلی خوش گذشت. به شما چی؟ همون طور که میدونید مشهد خیلی برف اومد. خیلی حال داد!! خیلی هیجانی بود!! مخصوصا تو مدرسه! وقتی فهمیدیم تک زنگ آخر (حرفه و فن) بر گذار نمیشه، خیلی بیشتر حال داد! فعلا میرم ناهار بخورم. زود بر میگردم. همینجا باشید. نریدا! بر گشتم! میگفتیم… ِ! اشتباه شد! میگفتم دیروز که میخواستم برم مدرسه، خیلی اعصابم خورد بود!! خوب چرا تعطیل نمیکنید؟! اینقدر برف… از صبح دیروز تا بعد از ظهر سی چهل نفر مجروح شدن!! خلاصه که خیلی حال گیری بود! ولی بعدش بد نبود. حالا پنج شنبرو تعطیل میکنن.