خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یه داستانک مایِل به خاطره یا شایدم برعکسش!

صدای خروس رو که میشنوم هرجا که باشم در هر زمانی پرتاب میشم به دیروزها، به روستا و به دوران بچگیها آخ که چه روزایی بودن اون روزا و چه زود گذشتن اون روزا تو روستا همه خونه ها حداقل یه خروس داشتن صبح که میشد انگار اون خروسها با هم طی یه مذاکره تصمیم گرفته بودن تا مطمئن نشدن که همه ی روستا بیدار نشدن، دست از سروصدا برندارن، مدتی بعد اذان یا به نوبت یا چندتا چندتا با هم نوکهاشون رو تا ته باز میکردن،صداشونو مینداختن پس کَلَشون و شروع میکردن. روزای تابستون با شنیدن اون صدا انگار چند نفر با چوب میافتادن بجونم و حالا نزن،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

موتورخونه؟ من که نفهمیدم علتش چیه

سلامی گرم خدمت دوستان گلم تو سایت پر بازدید gooshkon دوستان چه خبر این روزا خوش میگذره؟ اینجا که آدم از سردی یخمک میشه هوا ۲۵ درجه زیر صفره هدود ۸۵ سانت برف تو کوچه هست نمیدونم خوشتون از برف بازی میاد یا نه؟ من که یه آدم برفی درست کردم از خودم بزرگتر بود جاتون خالی اگر اینجا بودید یکم برف بازی با هم میکردیم خب بگذریم زیاد دارم طولش میدم پستی که من میخواستم اینجا بزارم به یک دلیل بود گفتم اینجا این پست رو بزارم شاید بچه ها بلد باشن جواب این سؤال منو بدن سؤال من اینه که چرا دستامو میزارم در گوشم یه صدای