خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تشنمه, تشنمه!

امروز طبق معمول روزای دیگه دیدم نمیشه همش مث کوکومه, چمباتمه بزنم گوشه اتاقم, کز کنم ی جا و بیکار بشینم. این شد که بعد از حدود های ساعت پنج و شش بعد از ظهر, زدم از خونه بیرون ولی زدنم بیرون همان و برگشتنم به خونه هم همان. آخه من با شلوار کردی و یک مشت ریش بد مسب رفته بودم بیرون اونم بی جوراب و با دمپایی! اومدم ی کمی با کامپیوتر ور رفتم, ی کمی با خواهرم فیلم دیدم و بعدشم رفتم تو دوش. خیلی خوف بود, جاتون حساااابی خالی. من که کلی کیف کردم خصوصا اون موقعه که ریشهای سگی را از روی صورتم میروندم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی حالم خوب نیست

وقتی از تشنگی شدید, نیمه های شب که مادرم کنارم نیست و تازه خوابم برده, از خواب بیدار میشوم, وقتی در یک خوابگاه بو گرفته, زندگی موقتیم دستخوش یک غربت و دستخوش این تشنگی میشود, حسی ناخوشایند را تجربه میکنم که گفتنش سخت است و نوشتنش سخت تر و حتما تجربه کردنش باید یک تر بیشتر از سخت تر داشته باشد, سخت تر تر. حس بدی که همه وجودم را می خورد, احساس میکنم بدنم دارد از فرط تشنگی, به همه اعضای خودش چنگ می زند و این چنگ زدن بدنم به عضو های مختلفش, در من صدایی ایجاد می کند شبیه به خرپ خرپ خورده شدن پفک, صدایی