خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

خاطره ای از یک بعد از نصف شب تابستانی من .

سلاااااام سلاااام بر دوستان و اهالی محله . امیدوارم که حالتون خوب باشه. من امروز خدمت رسیدم با یه پست متفاوت که امیدوارم که خوشتون بیاد. البته چون که من تا حالا خاطره یا داستانی رو ننوشته ام این پستم حتماً دارای اشکالاتی خواهد بود که امیدوارم که به بزرگواری خود ببخشید. من یه خاطره از خودم رو اینجا میذارم  و ازتون میخوام که شما هم اگه داشتید یه همچین خاطره ای یا مشابه این را برامون تعریف کنید و البته نظرتون رو هم در مورد این اتفاق بگید. خُب حالا بخونید: حدودهای ساعت 2 بعد از نصف شب بود که برنامه ی خود رو در یه مجلس عروسی