خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دلنوشته ای از ما به حضرت صاحب الزمان مهربانمان عجل الله تعالی فرجه شریف و تولده عید شما مباااارک

اون قدر حرف برای گفتن و نوشتن دارم که ندونم باید از کجا بنویسم و حتی چطوری بنویسم! تازه الآن هم که بیشتر فکر می کنم گفتن و نوشتنم هنگ کرده!!! سلاااام سلااام سلاااام بچه ها امشب یعنی همین الآنی که دارم می نویسم و البته نمی دونم دقیقا کی متنم پست میشه! شب نیمه شعبان هست و خب تولد امام زمانمون. حتما شما هم مثل من حرف های زیادی دارید برای اینکه بهش بگید, از تبریک تولدش تا … و … و … بچه تر که بودم اون قدر دوستش داشتم که واقعا اولین آرزوی قلبیم ظهورش بود, دوست داشتم مثل داستانهایی که توی کتاب ها می خوندم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

قهوه خونه نهم گوشکنی، بانو در خدمتتونه بفرمایید داخل….

سلام … سلام … سلام … سلام سلامتی میاره … پس باز هم سلام … خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ حال دماغتون چطوره؟ چاقه که ان شا الله؟ خب چرا همگی دست به دماغ شدید خخخ منظورم اینه که همون خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ روزگار چطوره؟ بر چرخ مراد می‌چرخه آیا؟ و دیگه باقی ماجراهای احوال پرسی و اینا … خب حالا همگی چشم ها بسته …. کمربندهاتون رو هم لطفاً ببندید اونم به صورت خعلی خعلی محکم که می‌خوایم بریم قهوه خونه بذار ببینم فکر کنم نهم گوشکنی …. راستی نابینا نیمه بینا بینا هم نداریم ها … قانون برای همه یکی هستش … باید حتمی چشمهاتون بسته باشه وگرنه پشت