خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بله آقا. چه کار داری. ما پول خرد نداریم. بفرمایید بیرون.

در از اون طرفه. چرا بیرون نمیری؟ چرا دوباره برمیگردی؟ گفتم: که پول خرد نداریم. بفرمایید بیرون. برو دیگه. ای بابا. چی؟ پول خرد. من خودم دارم. خیلی هم دارم. عجب گداهایی هستین شما! خوب دیگه. ما هم باید یه جورایی اموراتمونو بگذرونیم. یعنی ما حق زندگی نداریم. این جعبه رو میبینی. توش همش پول خورد هست. بذارین تکونش بدم تا متوجه بشید. میشنوید صداشو. یا بیشتر تکونش بدم. وای خدا. چه قدر پول خود توشه. قابل شما رو نداره. بعله. پول زیاد توشه. همشم خورده. این جوریاست دیگه. میگم: روزی چه قدر کاسبین. خوب. این بستگی داره به اینکه طرفت کی باشه. ولی در میاد دیگه. خدا رو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

معصومی شده راننده، پلیس هم افتاده به، دنبالش، حتما بخوانید واقعی است

سلامی ویژه دارم خدمت شما دوستان گلم، من یک نابیناهستم اگه یادتون باشه چند سال پیش یک دانش آموز نابینا ر در تلویزیون نشون دادن که! دوچرخه سواری می کرد، من همون دانش آموزم حالا بزرگ شدم، و کارهایم هم بزرگتر شده. از سال هشتاد و دو تسمیم گرفتم که دوچرخه سواری را بیاموزم، اّما با مخالفت والدینم رو به رو شدم ولی بالاخره توانستم دوچرخه سواری را یاد بگیرم. بعدش هم نوبت رسید به موتور سواری!!! بله دوستان درست شنیدید من موتور سوار هم شدم جالب است که بگم به برادرانم هم رانندگی آموختم!. بعدش هم که ازدواج کردم و بّچه دار شدم، دیدم نمیشه با موتور این