خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

خاطره ی وحشت در مسافرت قسمت آخر

اولا عذر میخواهم دوتا موضوع را عرض کنم . جیمیل من اشکال پیدا کرده و به همین دلیل است که نتونستم به ایمیلهایتان پاسخ بدهم یعنی دیگه ایمیل قبلییم وجود ندارد لطفا با این جیمیلم تماس بگیرید / / / tabriz619 / / / و دوم اینکه چند روزی اینترنت نداشتم برای همین قسمت آخرش دیر شد تشکر از شماها که خاطراتم مورد توجه تان قرار میگیرد . . وقتی که صدای ضربه های متعدد را به شیشه شنیدم و سپس صدای آمدن اشخاص بیشتر را به روی پله های پائین شنیدیم و نور خفیفی را بارها برروی شیشه ها ملاحظه کردیم و کاملا مشخص بود که دقیقا پشت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطره ی وحشت در مسافرت قسمت دوم

بعد از اینکه اشخاص طبقه ی بالا هم آمدند حیات شروع به صحبت کردند البته آرام و یواشکی صحبت میکردند و سیگار میکشیدند بیشتر پچ پچ میکردند . من قفل فرمان را باز کردم و یک قسمتش را به پسرم و قسمت دیگرش را خودم گذاشتم زیر بالش تا از بیرون اگر کسی نگاه کنه معلوم نشه یا خدای ناکرده شیشه را بشکنند . به پسرم گفتم تو هم همین کار را بکن و قفل فرمان را محکم نگهش دار تا خدای ناکرده در موقع لزوم بتونی بهش دست رسی داشته باشی. بعدا از داخل وسایل یک چاقوی نسبتا بزرگ که آورده بودیم را در آورده و به همسرم