خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه برگ دیگه از دفتر خاطراتم

آقا این دفتر خاطرات ما پر از خاطراته… من عادت دارم هر شب قبل از خواب بنویسم تو طول روز چی شده…گاهی ام همون وسط روز مینویسم…البته اگر دفترم همراهم باشه… بی خوابی زد به سرم و برداشتم دفترای قدیمی رو ورق میزدم، با این نوشته مواجه شدم که بنظرم قشنگ اومد…گفتم بذارمش شمام بخونیدش…اول خواستم صوتیش کنم دیدم همه خوابن درست نیس صدامو آزاد کنم… پس متنشا میزارم براتون…من سعی میکنم منهای هژده بنویسم که فیلترمون نکنن…خخخخخخ….پس موجز مینویسم و مختصر و با سانسور….خخخخ دراز کشیدم روی تخت و ده دقیقه ای هس که پشت کمرما دو تا دست ناشناس ماساژ دادن و روغن زیتون مالیدن…پرده های اطراف