خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

لبخند! دیروز بر من چه گذشت؟ بوقلمون!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! لبخند: اگه نخندی خودت ضرر میکنی، یادش بخیر: دیروز عصر فلانی میخواست به اردو برود و من طبق معمول تنقلات و لوازمش را در کیفش جاسازی کردم، وقتی ساعت حدود شانزده از من خداحافظی کرد و به اردو رفت من همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم چرخی در محله زدم، سپس با دوستی تماس گرفتم و بیست دقیقه با هم گپیدیم و بعد از آن دوباره در محله چرخی زدم، سپس تصمیم گرفتم یه پست باحال بزنم، خلاصه شروع به نوشتن خاطره کردم و یک ساعت و نیم طول کشید تا خاطره را نوشتم و داشتم جملات پایانی را مینوشتم که کلید