خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
آشپزی

طرز تهیه پاستا آلفِرِدو

یکی از چیزایی که همیشه بعد نابینایی توی ذهنم مرورش میکردم آشپزی بود.   مگه شدنیه خدای من. همیشه توی این بده بِستون هایی که در ذهنم با خودم داشتم، میگفتم من نمیتونم. تازه نابینا شدم و برام قطعا سخته و نه میتونم و نه احساس نیاز دارم بهش. سوالات زیادی داشتم؛ ترس و استرس  عجیبی باهام بود. توی تیم تاک بارها پیش میومد زمانی که با بچه ها صحبت میکردیم،  احمد مشغول آشپزی بود. من خیلی سعی میکردم بی اینکه ازش سوالی بپرسم به کاراش توجه کنم. چرا انقدر بی استرس داره هم آشپزی میکنه و هم با ما حرف میزنه. خب احمد هم نابیناست. تو چرا هی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خوشحالم.

از اینکه محله داره بزرگتر میشه از اینکه روز به روز تعداد بچه هایی که پست اول رو میذارن زیادتر میشه. از اینکه پست مشترک با همکاری و همفکری چند نفر گذاشته میشه. از اینکه این پست رو مینویسم. از اینکه آرزوهایی رو که در خصوص محله داشتم در حال محقق شدن میبینم. از اینکه داریم از صفحات اجتماعی واسه فرهنگ سازی و معرفی محله استفاده میکنیم. از اینکه دوستان گلی چون شما دارم. از اینکه شما این پست رو میخونین و شاید خوشحالیتونو با من شریک بشین.   چه قد ساده میتوان خوشحال بود و لذت برد از زندگی. پس در نهایت که, خوشحالم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شادی یعنی چی؟!

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام. الو؟ الو؟ درو وا کون! موندم پشت در! چقدر کامنت! ََََََََََََََََ! اگه دیگه ک ا م ن ت نذاریدا! میرمو برنمیگردمااااااااااااااااا! جدی میگم! شاهدم! دمم! به روباه میگن شاهدت کیه میگه دممه! ِ نه چیز از بحث خارج شدیم! شاهدم! آقای خادمیه!! شاهدم! آقا شهروزه! بیچاره شهادت نمیده! چون از دست سوالهام کلافه ست! میخاد برمو دیگه برنگردم! واسه اینکه کامنت نمیده! خب. امروز میخوام در باره ی چیزهای شاد صحبت کنیم! کادوی تولد! چی دوست دارید بهتون هدیه بدن! هدیه یعنی چی؟! اصلا چیه! به درد میخوره؟ حس شاد بودن یعنی چی؟ خب کامنت بذارید اونجا میحرفیم. موفق باشید.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تولد داریم،بفرمایید داخل

*،*،*،*،*،* سلاآآام,سلآآآاام خوبین هم محله ایها؟ دلم برای همتون تنگ شده گفتم هم بیام حالتونو بپرسم هم اینکه یه جشن تولد کوچولو موچولو اینجا بگیرم حالا میپرسین که تولد کی هست میگم خب بگو دیگه عباس باشه میگم * * * * * * 10 خرداد تولد مامانم هست یووهووو,یوهویوهو،شکلک خوش حالی,شکلک بالا پایین پریدن واایی بچهها نمیدونین چقدر خوشحالم جا داره که تولد مامان عزیزمو از همینجا جانانه تبریییییییییک بگم ایشون خییییلی برای من زحمت کشیدن,توی همهی زمینهها بهم کمک کردن و میکنن برای ایشون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم انشاالله بتونم اونطوری که میخام زحمات ایشونو جبران کنم راستش من یه دفه تصمیم گرفتم که این پست
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شما چه قدر خواستنی هستید. خوب شد یادم نرفت چرا اینقدر خوشحالم!

سلام بچه ها. همینطوری جو‌گیر و خوشحال شدم از حس صمیمیتی که اینجا حاکم شده. با خودم گفتم بنویسمش. از پایدار شدن اینجا خوشحالم. از اینکه توی این یکماهه اندازه ی دو ساااال درخواست پشتیبانی زدم به شرکت میزبانی‌مون، از اینکه موفق شدم متقاعد‌شون کنم ی جای کار مشکل داره و از این که مشکل رو بالاخره حل کردیم خوشحالم. از اینکه به هدف‌مون رسیدیم خوشحالم. از انتشار آموزش، نرم‌افزار، مقاله، کتاب، بازی، قصه، برنامه رادیویی، کافه، تجربیات، دلنوشته ها، پادکست ها در اینجا و از مطرح شدن هرچی به جامعه ی نابینایان مربوط میشه خوشحالم. از حضور نسیم، ترانه، رعد و افراد بینای دیگه ای که توی محله
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت امشب

سلام، این دفعه خیلی خیلی خوشحالم. از اون خوشحالیها که باید توی ی لیوان پر از یخ در بهشت غلت بزنی تا بفهمیش، از اون خوشحالیها که توی ترقه زدنن وسط ظهر تابستون خودشو مخفی کرده، ی خوشحالی که وصفش از خودش بیشتر میشه! امروز اولین جلسه ی کلاس تدوین صدا رو توی خانه ی ریاضیات برگذار کردم. خعلی به خودم چسبید چون همیشه توی دلم مونده بود که چیزهایی که موج نور توی کتابش نگفته رو به بچه ها بگم. اولش هیش کس نیومده بود و کلاسم مث شهر ارواح بود. بعد، یواش یواش، هف هش تایی پیداشون شد و کلاسو شروع کردیم. از وول خوردنام نگو و
دسته‌ها
شعر و دکلمه

چند تا شعر با یه خانواده گوش کنی

سلاااااااااااااااااااااااااااام گووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووش کنیا چطورین؟ خوبین؟ من امروز خیلی سر حالم آخه شب قشنگیرو  پشت سر گذاشتم میدونین چرا؟ از دیروز  تا همین حالا یکی از داییام که خیلی با هم جوریم خونمونه من با این داییم خیلی مچم چون خیلی از نظر خصوصیات اخلاقی        نقطه نظرها احساسات و کلی چیزای دیگه شبیه همیم. نمیدونم بهتون گفتم یا نه؟ که من شعر میگم البته نه در حد حرفه ای داییم بهم قول داده بود که شعرای منو با یکی از دوستاش که فکر میکنم آهنگسازه در میون بذاره و دوستش هم اگه خوب بود شعر منو  به چند تا از خواننده ها معرفی کنه. قرار بود که اول شعر منو