خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بخندم یا جدی بگیرم ؟ از بس توضیح داده ام خسته شدم تصمیم جدید من !!!

مثل همیشه کنار خیابان رسیدم . عصایم را در آوردم که ماشین ها بفهمند عصا به دستی قصد عبور از خیابان عریض و طویل را دارد . کمی انتظار و مثل همیشه شخصی نیکوکار پیدایش می شود . : آقا صبر کنین بیام . و مثل همیشه لبخندی مضحک بر لبم : ممنون . می تونم خودم برم . -این چه حرفیه . وظیفمونه . با همان لبخند مضحک به خود گفتم : کارت بانکیتم بده بهم . مگه وظیفت نیست ؟ خخخ خدا توفیقات بیشتر عنایتش فرماید . دستم را می گیرد : خب یه لحظه صبر کن عزیزم . آهان ؟ اینم رد بشه . -ممنون .