خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هدیه ی شیرین ادامه ی فصل اول

سلام بر دوستان عزیز! چیه چرا این طور نگاه میکنی.!!! آها بخاطر اسمم که هی تغییرش میدم!!! باور کنید بی تقسیرم راستش دیشب یکی از بچه ها شمارمو تو اون یکی پست بر داشته بود و زنگ زد گفت این اسم رو تغییر بده ا سرش جنگ جهانی سوم راه نَیوفتاده!!! و از اونجای که من خواهان صلح پایدار هستم گفتم چشم و این شد که حالا دارید میبینید.!!! بریم سراغ ادامه ی داستان به سمت بالا راه می افتیم باران کم کم شدید شده. پسر «من اسمم دیاکُ ست تو چی!!!» من «رضا هستم!!» دیاکُ «من دانشجویِ سال اول حقوقم تو چی؟؟؟!!!!» من «منم همینطور» دیاکُ «من میرم