خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هدیه ی شیرین فصل پانزدهم

سلاااام بر همه ی هدیه ی شیرینی های مهربون امیدوارم خوب و خوش باشید بی هیچ حرف اضافی بریم سراغ داستان *********** دیاکو تند و با سرعت میپره تو مغازه و در رو گروپی میبنده! این کار باعث به گریه افتادن بچه ای که همراه مادرش برای خرید اومده میشه! خانم آقا چکار میکنی این چه طرز اومدنه بچم ترسید! دیاکو خیالی نیست آبجی الآن درستش میکنم! بعد شروع میکنه با بچه حرف زدن و بازی کردن به زودی گریه ی بچه جاشو به خنده هایی از ته دل میده مدتی بعد اونا میرن بهروز صد هزار بار بهت گفتم اینم صد هزار و یکمین بار عین آدم بیا