خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

و این گم شده، هیچ وقت پیدا نمیشه چون ما متفاوتیم و چرند…

این دو روزه که اینترنت نیومدم حالم خعلی بهتره. انگاری که یه وبایی سرطانی باشه این اینترنت. یه جور ‌هایی یه دوست نابابه که آدمو از راه به در می‌کنه. من دوست دارم حتی با رفیق‌های راه دور هم ارتباط خوبی داشته باشم ولی نه از طریق اینترنت بلکه از طریق تلفن مثلا. یا حتی بشه گاهی هم دیگه رو توی شهرِ رفیقم یا شهرِ من ببینیم. چهارشنبه و پنجشنبه شب از شب‌های استثنایی بودند که از اینترنت به دلیلِ اینکه بچه ها خیلی خودمونی جمع بودند توی تیمتاک و خاطره بازی کردیم کمی خوشم اومد وگرنه که از فضای مجازی زیاد خوشم نمیاد. هیچ وقت با اینترنت ازدواج
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اینجا همه چی در همه!

امروز میخواهم بنویسم. از همه چی. خب اول میریم سراغ امتحانا. شنبه که دینی داشتیم. خوب بود. دو شنبه که علوم داشتیم. اون از خوبم خوبتر بود! من عاشق علومم. سه شنبه انشا و چهارشنبه هم املا دادیم. تا اینجاش که همشون خوب بودن. شنبه هم ریاضی داریم. اه. کاش این امتحانا زودتر تموم شه! دلم stw میخواد! خیلی با حاله بازیش. برام شده مثل ماجرای ف البته با ی تفاوت. ف نمیتونست ی روز هم بدون اون بمونه. ولی برای من فرقی نداره! من دوست دارم بنویسم. از نوشتن خوشم میاد. همیشه نمره ی انشام بالا هست. بعضی اوقات این قدر با حال مینویسم که خودم تعجب میکنم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هیچ

امشب گذاشته ام تا کلمات راهشان را خودشان بروند. گذاشته ام تا خودشان با تو حرف بزنند. پس بدان که هر آنچه که میخوانی، چندان در اراده ی من نیست و فقط واژه ها هستند که نقش میبندند. این روزها، به چیزهای زیادی فکر میکنم. به آینده، به زندگی، به گذشته. به روزهایی که یادشان به خیر و به روزهایی که معلوم نیست یادشان به خیر باشد یا نه. به شبهایی که خوب یا بد، گذشتند و به شبهایی که نمیدانم آیا صبحی در پی خواهند داشت یا خیر. هرچه که هست، امشب را میدانم که هوا بس ناجوانمردانه گرم است. کولرمان موتورش سوخته و باید بدهیمش به تعمیرکار
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت جمعه 24 آذر 91

درود. فقط این حقیقت را با پوست و گوشت و خون خود درک کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که می دانم هر بشری در زندگیش گهگاهی دچار فراز و نشیب های فکری و ذهنی میشود و من هم آدمم. انسانم. فقط خدا را شکر. واقعاً خدا را شکر که در محله ای به این خوبی زندگی میکنم. همیشه از پارک ها و تفریح گاه ها و بازی ها و محله های مجازی ما را بر حضر داشته اند که نکند مجازی و گذرا بودنِ مجاز و مجاز بودن به ما نیز سرایت کند! بله. درست. من از عصبانیت بدی رنج می بردم. عصبانی بودم. به معنای