خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد

نمای اول: پسر: ببین اگر من امروز اینجا خونه ی شما هستم، بیشتر به خاطر اینه که تو مطمئنم کردی که با نابینایی من هیچ وقت مشکلی نخواهی داشت. دختر: خب معلومه که مشکلی ندارم. وگرنه نمیگفتم بیایی خواستگاریم. پسر: ببین این مشکل یه روز دو روزت نیست که بگی یه طوری حل میشه. صحبت یه عمر زندگیه. ممکنه یه جا کم بیاری. ممکنه یه جا تو ذوقت بخوره که نمیبینم. ممکنه هزار مسأله برات این ندیدن من پیش بیاره. دختر: تو مطمئن باش کلی تو این مدت بهش فکر کردم. من از خودم مطمئنم. میدونم سخته که حرفمو باور کنی. ولی واقعاً تو خیلی توانایها داری که من