خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

خانه دل

از آن روزی که از محفلم دور شدی با خودم آشفته بودم که چطور شب های بارانی را تا سپیدی صبح به پیش برم و من در میان رقص اشک هایم نمی توانم فردا را فریب دهم و انکار نمی کنم که تو در قلبم خانه ای ساختی و تو بی خبر از آن روز ها که از دیوانگی عشق تو دیوانی پر از غزل می سرودم حس گرم دستانت را از چمن های این خانه ربودی و غزل های من در منجلاب تیره غم از چشمه عشق تو می سوزند و امشب در این محبس تاریکی نگاهم به راه توست و بانگ خواستن تو را فریاد می زنم