خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رضا و عبدالله بابت حضورتون ممنون خیلی خوش گذشت!

سفر داریم چه سفری. خوشگذرانی داریم چه خوشگذرانی. مهمان داریم چه مهمانی. میزبان داریم چه میزبان‌هایی. اصلا یک حس با‌حال و غریب و عجیب. حسی که از وصفیدن ماجرای من به خواننده منتقل میشه هرگز به گرد پای حس تجربه کردنش نمیرسه. جای شما خالی من طی یه حرکت از پس برنامه‌نریزی‌شده، زدم به مغز شیراز. واقعا حضرت شلغم یارم بود و خرد نگهدارم وگرنه که معلوم نبود غیر از در رفتن کش عصام در وقت اضافه، چه بلا‌های دیگه‌ای سرم میومد و اصلا ممکن بود به ضربات پنالتی بکشه ببازم. هوچ دیگه. شما که میدونید. سفر‌های من یک پروسه‌ی تکراریه از خوشگذرانی‌های قبلیم البته به همراه یک سری
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دعوت یک دوست از خارج اومده برای دور همی دوستان نابینا!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خب دوستان عزیز حال و احوالتون چه طوره؟ خوبید خوشید سلامتید؟ امیدوارم همیشه خوب و خوش و شاد و خندان باشید و هیچ وقت غم و اندوه به خودتون راه ندهید. من امروز اومدم تا کمی براتون حرف بزنم و مانند گذشته براتون خاطره تعریف کنم. خاطره از خوش قولیام با دوستانم. یادش به خیر! سال هاست که در اسکایپ با دوستان نابینا که در خارج از کشور زندگی می کنند دوست شدم، و بارها پیش آمده که با دوستان گفتیم اگر روزی برای دیدار خانوادتون به ایران اومدید ما یه جمع دوستانه تشکیل می دهیم و نابینایانی را دور هم جمع می
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دور همی, حال دیروز و امروز من,شما حالتون چطوره,

شلالالاااامی که خوبید بر بچ گوش کنیییییی,امیدوارم که خوب خوب خوب یعنی که حالتون فوق العاده باشه, هوم هوم من که زیاد نه,گویا آیا که خوب نیستم خب, بععععله یعنی میخوام بگم که کلا کلا کلا,دلم گرفته,دلیلشم نمیدونم که,هوم هوم,یکمی احساس میکنم روزام دیگه داره تکراری میشه,دلم یعنی که سفر میخواد شدید شدید,از نوع شر و شیطونش,از نوع بپر بپرش خخخخ, با این حال که هفته ای دو سه بار میرم بازار واسه خودم میچرخم و هرچی که دلم میخواد رو میخرم,اما بازم احساس میکنم اینم منو زیاد ارضا نمیکنه,الآن اونقد کیف,کفش,مانتو,شال,روسری و و و و و و اینا گرفتم که دیگه از هرچی اینا بیاری پیشم حالم به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوباره ما، دوباره گوش کن!

بچه ها؟ خبر خوش! خیلی ها برای رخ دادن یه اتفاق منحصر به فرد توی این چند ماه پا پیش گذاشتند. واقعا از همگیشون ممنون. اما آخرین بار، خانم کاظمیان و ساناز امیدی بودند که برای رقم خوردن یه اتفاق منحصر به فرد، تمام تلاششون رو کردند. نهایتا چند روز پیش ما با دوستامون توی یه دور همی سه روزه نزدیکای تهران، اتفاقاتی رو رقم زدیم که حتی تصورش هم شما رو به وجد میاره. نمونه ای از پادکستش رو پایین همین پست میذارم تا شمام گوش بدید، شمام مثل ما، با ما، بخندید، تا همگی خوش باشیم و متحد! خوب یادمه مادرم خدا بیامرز همیشه می گفت: “برادران
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از پر حرفی گرفته تا ماجرای خوابم و………. slangman!

سلام به همگی! شما که قطعا خوبید، منم عالی عالی ام! خب بی مقدمه بریم سراغ یه کم حرف!اول بگم از ماجرای کش رفتن وسایلم که تو پست قبل گفتم! آقا ما طی یک عملیات غافلگیرانه، یه روز مراحم دختر داییمون شدیم. همینطور که نشسته بودم توی اتاقش و ایشون رفت چیزی که عجیب معتادشم، یعنی چای واسم بیاره، یه راست رفتم سراغ کشو وسایلش و اول انگشتر نازنینم و بعد هم همون ساعتی که توی پست قبل گفتم خیلی دوسش داره رو برداشتم، ولی از اونجایی که من وجدانم راضی نمیشه چیزی از کسی بردارم، انگشتر و ساعت رو نشونش دادم و گفتم ببین من اینا رو برداشتم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سورپرایز، گروهیش میچسبه! ملیسای مهربون؟ تولدت مبارک!

سلام بچه ها! خوبین همگی؟ اینجا قطعا همتون حساااابی شارژ شارژین و منتظرین با هم واسه دوست و هم محله ای خوبمون، ملیسای همیشه دوست داشتنیمون، یه جشن حسابی بگیریم و بترکونیم! بچه ها؟ امروز، یعنی امروز که نه، دیروزِ امروز تولد دوست، و هم محله ای خوبمون ملیسا بود، و ما اعضای یه گروه دور همی کوچولو توی واتساپ، تصمیم گرفتیم این مدلی دوست خوبمون رو سورپرایز کنیم. پس برو که بریم! ملیسای دوست داشتنی؟ هم محله ای و هم گروهی مهربون؟ من، به اتفاق هم گروهی ها، یعنی پریسا، سارا، نیایش، عادل اکبری، آریا، محمد میرقاسمی، وحید رضازاده و محمد ملکی تولدتو از صمیم قلب بهت تبریک
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه دور همی ساده، با یه دنیا درد دل

سلام بچه ها! حالتون چه طوره؟! چه خبرا!؟ چی کارا میکنید!؟ راستش یه خورده با خودم فکر کردم، هرچی به ذهنم فشار آوردم، یادم نیومد که آخرین باری که با هم حرف زدیم و درد دل کردیم کی بود. خیلی وقت بود که دور هم جمع نشدیم. یه دور همی که بتونیم توش حرفهای خودمونی به هم بزنیم. از غمهامون، شادیهامون، دوستیهامون و حتی دلخوریهامون بگیم و بشنویم. خیلی وقت بود که از هم دور شده بودیم. یه جایی، یه دور همی، یه جمع خودمونی نداشتیم که خیلی چیزها رو به هم بگیم. هدفم از این پست یه دور همی بود. منظورم چت نیستهاااا! یه وقت چت نکنید نامش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از تولد و دور همی رسیدیم به اردوی نجف آباد و الکساندر دوما! بفرمایید در خدمت باشیم

سلااام بر همه دوستان عزیز و گرامی و بزرگوار مجازی و حقیقی و غیر مجازی و غیر حقیقی و غیره و ذلک خوبید که ان شا الله؟ ما یعنی من و نیر و دو تا راضیه ها که به عبارتی میشیم چهارتا همگی متولد نیمه دوم سالیم, یه دونه آبانی, دو دونه دی ماهی و یه دونه هم بهمنی گاه و بی گاه بی بهانه یا با بهانه یه دور همی ترتیب میدیم و میشینیم به از هر دری سخنی یا میزنیم به دل خیابون و بازار و پارک و اینا و باز میشینیم به از هر دری سخنی خخخخ خوردنی هم که با هم تعارف نداریم, اگه مهمونی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تماشای برنامه دور همی مهران مدیری

به خودم قول دادم تا جایی که امکان داره، برنامه های مهران مدیری – دور همی – رو از شبکه نسیم ببینم. وای که امشب چقدر خندیدم. مهمانان برنامه حدیث فولادوند و رامبد شکرابی بودند. از دیدن برنامه این زوج واقعا لذت بردم. در تمام حرفهای شان صداقت هویدا بود. رامبد حدیث رو همسری صبور و مهربان میدونست و حدیث همسرش رو به تکیه گاهی محکم همچون کوه تشبیه میکرد و از این قبیل صحبتها که واقعا دلپذیر بودند. مورد بحث برنامه خشونت بود. مدیری چند مثال زد که صدای قهقهه من رو به هوا برد. یه جوری تعریف میکرد که اصلا نمیشد خنده رو کنترل کرد. اصلا چرا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رنگین غذا و یک شب به یاد ماندنی دلپذیر

سلام دوستان ساعت 1 بعد از ظهر روز یکشنبه بود که ساناز جون به من زنگ زد و گفت مژده مژده که خانم جوادیان اومدند اصفهان و عصر میخواند برند نمایشی را که تو یه پستی معرفی شده بود ببینند منم با خوشحالی بهشون زنگ زدم و از طرف هردو دعوتشون کردم که عصر ساعت 7 بیاند خونه ی ما وقتی ایشون اومدند کمی در کنار هم نشستیم. ما یه زمین شوی چرخشی خریده بودیم که طرز کارش را بلد نبودیم. خواهر خانم جوادیان با حوصله کار این دستگاه را به ما یاد دادند که باید ازشون تشکر کنیم. علیرغم اصرار ما خواهرشون پیش ما نموندند. خانم جوادیان زحمت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

میزبان کیست؟!

من میزبان نیستم… ضمن درود فراوان و عرض ادب! بله دوستان عزیز: طبق گفته های قبلیم با افراد پایه ی شیطنتی محله با تماسهای تلفنی هماهنگی های برپایی اردو به عمل آمد و تعدادی از دوستان از تهران بزرگ و اصفهان از ساعت 14 و 30 دقیقه ی روز چهارشنبه 12 خرداد 1395 به محل خوابگاه اردوی سال 1394 محله حضور به هم رساندند… جای دوستانی که نبودند خیلی خیلی خالی… بنده از صبح چهارشنبه که از خواب بیدار شدم دیگر نخوابیدم تا عصر پنجشنبه پس از ناهار بی اختیار دو ساعتی به خواب رفتم… گروه شب پنجشنبه تا صبح به گفتگو و سرگرمی پرداختند و من صبح پنجشنبه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این هم از دهمین ایستگاه شب نشینی. ادامه یکشنبه شب از کامنت 890

سلااام به همگی خب با اولین پستم در خدمتتون هستم. میدونید که ما یک شب در میان از ساعت 9 تا 11 شب نشینی داریم، مگر اینکه مناسبت خاصی باشه. خخخ یه چی جالب بگم یعنی اولین پستم باید شب نشینی باشه، خب اینو به فال نیک میگیرم. بیشتر از این پرحرفی نمیکنم. توی کامنتا میبینمتون.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بچهها شب نشینی مون امشب از کامنت 1813 شروع میشه

شلا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،می،که، خوبید بچه ها، چه طور مطورید؟ میگم برای این که دیگه ما نریم هی توی پستهای قدیم و جدید محله اونا رو منفجرشون نکنیم خخخ، گفتیم که بیاییم یه شب نشینی تو محله راه بندازیم که هر شب هر کس میخواد بیاد اینجا هر چه قدر دوست داره چت کنه که، اینطوری دیگه مجتبی هم نمیاد دعوامون کنه خخخ، ما هم با هم کلی حرف میزنیم و میگیم و میخندیم،کلاً خوش خوشانمون میشه که، هولالالالالاییییی. راستی بچه ها اگه یادتون باشه مجتبی قبلاً گفته بود که توی پستهای معمولی با هم چت نکنید و کامنتهای غیر مرتبط با پست نفرستید. پس اینجااااست که باید  حواستون چیز یعنی حواسمون 
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خوش آمدید به قهوه خونه ی چهاردهم، چرا معطلی اون درو باز کن بیا تو!

با سلام و درودهای بیپایان خدمت بر و بچ هم محله ای خودم! چطورید آیا؟ خب باشه نزن نمیپرسم ولی به شرطی که شاااد باشیدا! ماه فرا رسیده رو به همه ی شما تبریک میگم و امیدوارم ماهی پر از برکت را داشته باشیم. خب دوستان اصلا نمیخوام زیاد بنویسم که وقتتون رو بگیرم و اذیت بشید. من اومدم با قهوه خونه ی چهاردهم. بله طبق قولی که دادم بعد امتحانهام قهوه خونه زدم. خب همگی آماده سوار اتوبوس بشیم. داریم میریم یه جای خیلی توپ. اتوبوس داره به سمت اصفهان حرکت میکنه. داریم میریم به یه پارک باصفا. شب رو اونجا استراحت میکنیم. اونجا اصلا خبری از مگس
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گزارش کوتاه عباس کاظمی از اردوی گوشکن در نجفآباد:

سلااام سلااام به همه ی گوشکنیهای عزیز همینطور یه سلاام ویژه ویژه دیگه میگم به دوستای باحالی که توی اردو بودن. جا داره از مجتبی ی گل و شهروز خان و آقای عدسی و خانواده ی محترمش تشکر ویژه داشته باشم که توی این مدت خیلی زحمت کشیدن. منم توی این اردو خییییییلیییی بهم خوش گذشت و حسابی حال کردم مثل مجتبی در حد فضااااا من خیلی خوش حال بودم که توی این اردو با دوستای خوبم بیشتر آشنا شدم همچنین مراسم نامزدی دوست خوبم آقای مجنون و خانم لیلی را را با خوردن شیرینی جشن گرفتیم خوش حالم که این اردو باعث شد مامان من هم به جمع
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من اومدم با قهوه خانه دهم گوشکن،محله نابینایان بیشتر از یک سایت نابینایی

آهای اهالی با صفای محله کجایید؟ نکنه خوابید؟ اگه بیدارید؟ پس کجایید؟ شایدم اومدید نمی خواهید حرف بزنید؟اینجا گوش کنه، جایی که میشه سکوت رو هم شنید، میشه به هم نزدیک شد، میشه با هم دوست شد، میشه با هم خندید، میشه خیلی وقتا با هم گریه کرد، میشه با هم در کنار هم زندگی کرد.پس کجایید؟ من منتظرم. سلام به همه ی اونایی که صدای منو شنیدند و اومدند. سلام به همه ی اونایی که شنیدند ولی خودشونو به نشنیدن زدند، سلام به اونایی که شنیدند اومدند ولی با یه سکوت از اینجا عبور کردن.خخخخ، خلاصه سلام بر همه. خوش آمدید از اون خوش آمد های سر در
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

کنفرانس شماره یک از دوره دوم کنفرانس های گوشکن. امشب ساعت 21.

درود به همگی. اولین کنفرانس از دوره دوم کنفرانس های محله ی گوشکن امشب، چهارشنبه، هشت بهمن نود و سه، ساعت ده دقیقه به نه، برگزار میشود. برگزاری این کنفرانس ها در آینده، به میزان حضور شما ها بستگی مستقیم دارد. موضوع کنفرانس امشب، با مشورت با شما شرکت‌کنندگان، از بین موضوعات پست فراخوان همین کنفرانس، انتخاب می شود. کسانی که برنامه ی Skype را استفاده نمیکنید برای شرکت در کنفرانس از این راه حل استفاده کنید. برای شرکت در کنفرانس با اسکایپ، کافیست شناسه ی زیر را به مخاطبین خود اضافه کنید و با آن تماس بگیرید. freeconferencecallhd.5308811400 پس از برقراری تماس، گزینه ی ShowDialPad را از منوی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دومین قهوه خانه گوشکن،هورااااااآاااا

  سیلااااا،ااا،ااا،ااا لیلیلیلیلیلی لام لام،به بر بچه هم محله ای،خوب ما اومدیم که اینجا با هم یه سفر به کیش داشته باشیم،در واقع یه اردوی تفریحی هست که مجتبی یعنی مدیر محله برا ما تدارک دیده یه اردوی یه هفته ای که قراره جمعه این هفته ما اونجا همه به اتفاق هم بریم و خوش بگذرونیم،خوب طبق برنامه ریزیهایی که من کردم نمیشد به همون قهوه خونه ای که هفته قبل با سیروس رفتیم بریم،چون نمیدونم آخرش بچهها فرار کردن و قهوه خونه رو تمیز نکردن این شد که این هفته نمیشه اونجا بریم آخه اونجا رو یه گروه مستخدم مجتبی فرستاده تا تمیزش کنن و نیاز به کمی