خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

رمان همدلم باش-پارت 2 و 3

‍هیچ وقت نمی توانست آن روزهای وحشتناک را فراموش کند. روزهایی که نمی دانست درد از دست دادن برادرش را تحمل کند یا برای مادرش سنگ صبور باشد یا برای برادرزاده اش هم پدر هم مادر و هم عمو. یعنی چه طور می توانست اینهمه مسئولیت را  بپذیرد؟ مگر او چه قدر توان داشت؟  15 سالش بیشتر نبود که پدرش را از دست داد و در 20 سالگی زن برادرش و در 24 سالگی برادر 30 ساله اش را. سخت بود بتواند بیتابی های کودکانه آرام را برای پدرش مهار کند ,مادرش را دلداری دهد و از طرفی هم کارهای شرکت امیر و پدرش که هیچ چیزی ازشون سر
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

رمان همدلم باش-پارت اول

سلام بر دوستان گل خودم. خوبین خوشین سلامتین؟ عرضم به حضور مبارکتون من باز شب خوابیدم صبح پا شدم یه ایده جدید رسید به مخ سرشار از فسفرم و خواستم این ایده که اونو به رمان تبدیلش کردم رو باهاتون به اشتراک بذارم و اینکه من قبلا برای انتشار رمان اون رو دارم تو یه سایت دیگه هم به صورت پارت بندی می ذارمش و خوشحال میشم نظرتون رو بهم درمورد هر پارت بگین تا بهم کمک کنین. و اینکه خبر قبولیم توی دانشگاه مازندران در رشته مدیریت بازرگانی رو می خواستم بهتون بدم و اینکه  به دلیل شبانه بودن و سخت بودن رفت و آمد تصمیم گرفتم توی