خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

باز هم پراکنده های من و البته همراه با کمی جدی اون وسط هاش!

ساعت9و حسش نیست ببینم چند دقیقه شب. باز هم از کلاس نصفه شب رسیدم خونه. نمی فهمم واسه چی از کلاس زبان های نصفه شبانه که میام پریشان نوشتم می گیره. بی مروت شدید هم هست! کلاس آواز امروزم رو پیچوندم. الکی مثلا خواب موندم. چیکار کنم خستهم تازه شب هم کلاس داشتم که رفتم و تا همین20دقیقه پیش بیرون وسط ترافیک و شب و ملت ولو بودم! حالم بد شده از اینهمه گیر. از اول پاییز به این طرف خداییش عین گلوله نخی که مشخص نیست چه مدلی گرهش زده باشن همهش می لولم و باز نمی رسم. بسه دیگه اه! این امروزیه رو غیبت کردم به جهنم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این روز ها، من، زندگی!

سلام. از اون سلام های بی جواب و بی هدف که از جنس همین طوری های بهاری می فرستی آسمون و منتظر جواب هم واسش نیستی! از اون سلام ها! دلم1عالمه از این سلام ها خواست که بفرستم آسمون تا بره و بره و به هر جا دلش می خواد برسه! دلم امروز خیلی چیز ها خواست. دلم خواست سر صبحی پنجره رو باز کنم و برخلاف زمزمه هر صبحم این دفعه بلند بگم سلاااام صبح! و به اون هایی که می بینن و می شنون و به دیوونه بودنم تأسف می خورن بلند و بلند بخندم. دلم خواست1موزیک شاد که خیلی زمان بود دنبالش می گشتم و2شب پیش