خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گذر زمان

یادش بخیر اون سال ها. نه خیلی سال قبل تا همین ده سال قبل. سال هایی که آذر که می اومد با خودش کولِ باری از برف هم می آورد و اگه زیادی خساست به خرج می داد تا بیستم می تونست خودشو نگهدارِ. حالا نمی دونم اون موقع چرا کولَشو باز می کرد و اجازه می داد اون دونه های ریز رقص کنان بیان رو زمین و همه جا رو سفید پوش کنن و لحافی سفید بر روی زمین بکشن. شاید می ترسید اگه کولَشو باز نکنه بعدا ما بچه ها دوستش نداشته باشیم و شاید هم برای خودش دلایلِ دیگه ای داشت. با باریدن برف ولوله ای