مژده ای یار پس از شام سحر میآید. آفتاب از پسِ این پرده به در میآید. آسمان بر قدمِ صبح گهر میپاشد. ز بهار و گل و گلزار خبر میآید سلام به تمام آشناهای محلهی نابینایان، از اهل محله گرفته تا مهمانان و رهگذران عزیزی که میان و موندگار میشن، یا میرن و خاطرات ما و محله رو با خودشون میبرن. امید که سال جدید براتون سالی سراسر آرامش باشه. در سالی دیگه با برگی دیگه از دفتر هات گوش کنهای مناسبتی محله در خدمت شما عزیزان هستیم. عیدی کوچکی از طرف ما و محلهی نابینایان به شما گرامیان برای یادگاری. امیدواریم که این هدیهی کوچیک بتونه
Tag: سه شب با هات گوش کن
به نام خدای دل و عشق و بهار! همون خدایی که در لحظه تحویل سال، بهترین حال رو برای دلهامون ازش خواستاریم! باز هم قصهای از قصههای زرین محله! قصهای به رنگ سبز بهار و به درخشش خورشید اردیبهشت. چه روزی از چه ماهی بود که حرف برنامهی عید پیش اومد؟ خاطرم نیست. فقط میدونم همون زمان هم یکی از صحبتها این بود که هر کاری میخواییم کنیم بجنبیم دیر شده. دیر شده بود! اگر درست خاطرم باشه خیلی هم زیاد!. هر کسی از زیر آوار فشارهایی که امسال شونه ها و روحش رو له میکرد، سرش رو آورد بیرون و. -برنامه؟ عید؟ مگه امروز چندمه؟