خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشتی چند صفحه ای که جرات خواندنش نیست:

پنجشنبه 18 آبان 91: اون روز قرار بود برم خانه ریاضیات و هم یک نفر را از چنگ مشکلات کامپیوتریش آزاد کنم و هم در جلسه انتخابات انجمن به اصطلاح علمی فرهنگی موج کور. ببخشید موج نور شرکت کنم! بعد از این که خودمو توی حمام مثل کریستال صاف کردم، رفتیم با ماشین یکی از رفیقام کلی حال و حول. از هیاهوی شهر فرار کردیم و به باغ و بوستان پناهنده شدیم. کار های زشتی مثل دود و دم و رقص و ورق را که کردیم، از انجمن به اصطلاح علمی فرهنگی موج ک نور بهم زنگولیده شد که بیا بیا که دلم بی تو یه برگ زرده. بیا