خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

سوگند

تو را به ساحَتِ پاکِ فرشتگان سوگند، بزن مقابلِ چشمانِ من کمی لبخند. رفیقِ لحظه ی شادی و عشق و شورم باش، و با محبتِ خود مایه ی غرورم باش. دوباره قصدِ ظهور و حضور کن بانو، بیا و چشمِ حسودان تو کور کن بانو. از آتشِ حسدِ دیگران نترس ای یار، کنارِ من بِنِشین و بمان نترس ای یار. بیا و ظُلمتِ شب را به من حرام نما، و زندگیِ بَدَم را به میل و کام نما. بکن مرا تو به عیش و طرب کمی تشویق، و ناله و تبِ دل را به حالت تعلیق. درآور و نَفَسَت را بزن به این آغوش، لباسِ مشکیِ غم را بِکَن
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حرف های نسیم

دیشب دلم گرفته بود. هوای بی تو بودن به اجبار وارد ریه هایم میشد! راه فرار نداشتم، ناگهان فکر بازی با نسیم به سرم زد. بی حال و دل تنگ پنجره را گشودم و به اارامی دستی برایش تکان دادم و با صدایی خسته صدایش زدم: لبخندی زد و از لای پنجره وارد شد.. دست نوازش خود را با مهربانی بر صورتم کشید.. پرسید: باز چه شده؟ باز که دل تنگی؟ همین دو جمله کافی بود تا قفلی را که مدتها بر بغض گلویم زده بودم، در هم بشکند.. در این هنگام باران هم به جمع ما پیوست، حال من بودم و باران و نسیم… خود را به لطافت