خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

کاش امشب!!!…

دست در دست سحر، کوچه های به خواب رفته ی شهر را زیر پا میگذارم تا به روشنای چشمهایت برسم! جهان همه در خواب و اینجا در جهان من و تو قصه ی پنهانی خلوتمان دور از چشم خفتگان شهر تا سپیده دم امتداد دارد 3 Period من مسافر سرزمین امن آغوش تو، و تو چشمهایت، مهتاب شبانه که صورتم را نوازش میکند، و نوازشهایت نسیم خنک سحرگاهان که به پیکرم میپیچد و مست و مست ترم میسازد و خواب نوشین سحرگاهم را به یغما میبرد! آه! که تمام لذت دنیاست! تا همیشه سرگردان در سرزمین آغوش تو بودن! کاش امشب آخرین ستاره ی سحرگاهان چشمهایش را نبندد! کاش
دسته‌ها
شعر و دکلمه

آلاچیق شعر امشب، با حال و هوای شب یلدا

سلام به اهالی با صفای محله ی دوست داشتنیمون حال و هوای دلتون چطوره؟ امیدوارم آفتابیه آفتابی باشین. امشبم توی آلاچیق پر مهر و محبتمون جمع شدیم تا ساعاتی از احساس و عشق و غزل برای همدیگه بگیم. اما امشب، آلاچیقمون حال و هوای یلدایی داره. یلدا، کلمه ای که خاطرات زیادی رو واسه ی هممون زنده میکنه، از جمعهای دور همی خونه مادر بزرگا و بزرگترای فامیل، تا حال و هوای رمانتیک و شاعرانه ای که این شب برای آدمای احساسی داره. خب، صحبت رو کوتاه کنم، همینجور که دارین از آجیلهای شب یلدا و انارها و هندونه های آلاچیق میل میکنین، از یلدا بنویسین واسمون. غزل، ترانه،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از مجتبی خاک اره می سازی؟!

این منم. منی که می خواهم بی توقع باشم. این تویی. تویی که می توانی کم توقع باشی. این ماییم. مایی که از ذره ذره وجود هم انتظار داریم. این آشفتگیست. چیست؟! هرچه هست نیست! تئوری های قشنگی که از عشق در مقالات روانشناسی می خوانم به کارم نمیآیند. آخر تو ربات نیستی که بشود با چند دستور خامت کرد رامت کرد. درگیری من هنوز با خودم تمام نشده. تو مثل خودت مرا تکه پاره میخواهی. خرد خرد! ریز ریز! این چیست که از من میسازی؟! خاک اره انسان!؟ آخر به چه کارت میآید. چسب چوبی باش. برای خودت. برای من. چه می گویم؟! چه می بافم؟! نیست این