خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک شعر از پروین اعتصامی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام رفقا. ای باباااااااااااااااا بازم که این اینترنت کامنتهامو نمیخونه حالا ولش کن امروز یک شعر اوردم از پروین اعتصامی میوه ی هنر آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز از جور تبر زار بنالید سپیدار کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس کین موسم حاصل بود و نیست تو را بار تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار دهقان چو تنور خود ازین هیمه بر افروخت بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار آوخ که شدم هیزم و