چه سکوتیست به لب! چه خموش است جهان! چه سیاه است این شب! چه شراریست به جان! آه از آتشِ دل! وای بر گاهِ وداع! آه نفرین به زمین! وای نفرین به زمان! این روزها، تنها اشک است که صفا میدهد، هوای گرفتهی پاییز دلهایمان را. ای اشک! بیا که شاید تو نجاتبخش این سوزِ بیپایان باشی! خاطره پاییز امسال در محله ما، در دلهای ما، بدجوری ماندگار خواهد بود. چرا که دفترش پر از برگهای سیاهه. یکی دیگه از دوستان ما امروز سیاهپوش شد. شهابالدین فروزش امروز صبحرو بدون حضور مادرش روی خاک خدا شروع کرد! چند ساعت پیش هممحلیمون شهاب فرشته زمینیشرو از دست داد. کسی میگفت
Tag: شهاب
سلام و عرض ادب خدمت همه هم محله ای های عزیز امیدوارم همیشه خوب , شاد , سربلند و پیروز باشید ببخشید قسمت دوم ماجرای دوستم شهاب رو اینقدر دیر گذاشتم. هم خودم درگیر بودم و هم می خواستم از فضای او کمی دور شوم تا با واقع بینی بهتری بتونم بقیش رو بنویسم و تحت احساسات دچار اشتباه نشوم و خدایی نکرده موجب قضاوت اشتباه دیگران شود. حالا ادامه ماجرا : نمی گویم طلاق ضربه ای به من نزد. چرا خیلی ناراحت بودم ولی مثل کسانی که افسرده بشوند و گوشه ای کز کنند و چه کنم چه کنم راه بیندازند نبودم. از نظر مالی خیلی ضربه خوردم.
دستهها
شهاب امیری مرسی!
مرسی. شهاب امیری عزیز، مرسی. دستت درد نکنه که امروز منو نه تنها تا اون طرف چهار راه بردی، بلکه همراهیم کردی و مغازه ای که بلد نبودم را نشونم دادی تا من امروز عقب نمونم، تا بتونم کارمو به نحو احسنت انجام بدم. باورت بشه یا نه، من امروز قبل از تو، به دو تا از آدم بزرگ ها رو زدم و قبول نکردند. تو خودت بدون اینکه من بگم پیشنهاد دادی که کمکم کنی. مرسی شهاب جون، با اینکه گشنهت بود، با اینکه باید سریع، پنیر میگرفتی میرفتی خونه، ولی به خاطر من، منی که تا به امروز نمیشناختیم، وقت گذاشتی تا سوپری بردیم و آوردیم. ای