خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یک شب

شبکه قلب ورود شب را با طنینی از سکوت اعلام می‌کند. شب میتپد و صبح خاکستر میشود. قلب درد را فریاد می‌کشد. ستاره فرو میریزد و ماه درون شب دفن میشود. سوز سرمای شب عجیب آتشین است. میسوزاند و زنده میکند. سپیده گم گشته و آفتاب کمیاب. شلاق طوفان سرد، عجیب با آتش خشم شب عجین گشته. زمان ایستاده و مکان در گذر شتاب می‌ورزد. عدم موجود است و وجود، معنایی ندارد. سکوت، فریاد سر میدهد. ریه زمین گرفته و چشمان آسمان خون میبارد. اِی کاش صبح می‌شد. اِی کاااش.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من شاااادم، شااااد شااااد!

سلاااام به همگی. خوبین؟ خوشین؟ من؟؟ الآن میگم چطورم! داشتم شعر مینوشتم، بر خلاف این چند وقت اخیر شعرم شاد بود، پر از امید و لبخند و بهار و عطر صبح! یک دفعه شعر رو رها کردم و به فکر فرو رفتم. چرا این مدت همش از شب و غم و سیاهی گفتم؟ چرا چشمم رو روی این همه قشنگی بسته بودم؟ این منم، همون فرزان که کوچیکترین قضیه ای باعث شادیش بود، از همه چیزش نهایت لذت رو میبرد، حتی روزایی که قبل از ساعت 7 صبح میرفت بیرون واسه دانشگاه و بعد دانشگاهم کلاس زبان و ساعت 8 شب برمیگشت خونه، ولی شاد بود، راضی بود. چرا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و عشقم و عروسی و بعدش حال و هوای حرم… جاتون خالیییییی

سلام دوستان هم محله ای خوبین انشالله که خوبین اول از همه ببخشید کمتر این مدت به محله سر زدم می اومدمااااا پست ها رو می خوندم و می رفتم… خب بریم سر اصل مطلب… بالاخره علی و هانیه عروسی کردن… اونم از نوع خیلی توپش عروسی کردیم خیلی خوش گذشت جای تک تکتون خالی خالی بود خودم که عروس بودم و سرم شلوغ هر چی نشستم یکی پست عروسیمون رو بزنه نزد خلاصه خودم تنبل بازی شیرازی رو گذاشتم کنار و وظیفه دونستم این خبر خوش و بهتون بدم خلاصه 4و5عروسیمون بود و منم یه عروس خانم گل شده بودم چشم نزنمممم خودمو.انشالله روزی تککک تکککتون الان هم