خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

طنز: کامبیز در غرب وحشی

دوئل, کامبیز در غرب وحشی کامبیز تشنه لب, خسته و کوفته, کشان کشان در بیابانی بی آب و علف, پیش می رود. هیچ جنبنده ای دیده نمی شود. نفس هایش به شماره افتاده اند. لبهایش از خشکی ترک خورده و دیگر نای راه رفتن ندارد. اما پیش می رود. همه در محله فهمیده اند که او می بیند و با نیرنگ خود را در محله جای داده است. از وقتی مجتبی نیت شوم او را فهمیده هیچ جای این کره خاکی مکان امنی برای او نیست. بخصوص از وقتی با مهدی بهرامی راد جنگ را شروع کرد و شعار مرگ بر او و دیگران را سر داد. اخلالگری هایش