خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

شهروز ظرفشور میشود

سلام. چیه خب! بابا مگه ظرف شستن زشته! چی؟ کار خانمهاست! مگه خانمها ماشین ظرفشویی هستن آخه! بابا اونقدرها هم سخت نیست که! ایناهاش ببین، من الآن میشورم ببینید که خیلی هم سخت نیست. بهبه سلام داش شهروز خودمون. سلااااام جناب اسکاچ! میزونی؟ چه طور متورایی؟ هی خوبیم بد نیستیم. چی شده اومدی ظرف بشوری؟ خب گفتم بیام چهارتا تیکه ظرف بشورم که بچه های سایت هم یه چیزی یاد بگیرن. آهان. همون گوشکن رو میگی دیگه! آره همونه. خب. پس مَنو بردار که بزنیم به آب. جااان! مگه قراره بریم شنا؟ نه بابا! گفتم بزنیم به آب یعنی بریم سروقت ظرفا. آهان. باشه. خب بیا بغل عمو ببینم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوازده آبان چه خبر از کجا

سلام بچه ها. از هزار تا چیز میخوام باهاتون حرف بزنم ولی نمیشه.یعنی هم وقتش نیست، هم یادم نیست، هم حوصله ی شما ممکنه سر بره. به هر حال، راجع به ی چندتاییش که توی ذهنم هست میگم. بذارید اول بنویسمشون که بعدا اگه وسط حرفام یادم رفت، بتونم برگردم اینجا بخونم و ادامه بدم. خوب: مجمع موج نور. ظرف شستن. کنکور ارشد. مجمع موج نور: امسال، متاسفانه خیلی بد شد که مجمع موج نور، توی محرم افتاد. اصلا حالگیری بدی واسه من شد. خیلی برنامه داشتم و میخواستم یک مراسم انتخابات و یک مجمع متفاوت ارائه بدیم ولی انگار دست سرنوشت، ما رو جور دیگه ای بازی میده.