خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پست به روز شد. ترانه ای عاشقانه از من به اسم حال زمستونی که اتفاقاً تو زمستون سرودمش

**** به نام خدا **** نامِ ترانه: حالِ زمستونی. ترانه سرا: پوریا علیپور تاریخِ سُرایِش: اواخر زمستان 1394 و تاریخِ بازنگری و تکمیلِ شعر: بهمن ماه 1395 و اما متنِ ترانه: حالم زِمِستونی شده قندیل بسته این دلم، مثلِ یخای رو کفِ جاده شکسته این دلم. خورشیدِ خوشبختیِّ من بر من نتابید اِی خدا، چِشمای من هم خشک شد از بس که بارید اِی خدا، راهِ نگاهم دیگه با این گریه ها مسدود شد، این حنجره زیرِ فشارِ ناله ها نابود شد. چن تا سؤال و درد و دل دارم، خدایا گوش کن!، این شعله های بی سر انجامو خودت خاموش کن. گوشم به چی عادت کنه غیر از
دسته‌ها
شعر و دکلمه

سوگند

تو را به ساحَتِ پاکِ فرشتگان سوگند، بزن مقابلِ چشمانِ من کمی لبخند. رفیقِ لحظه ی شادی و عشق و شورم باش، و با محبتِ خود مایه ی غرورم باش. دوباره قصدِ ظهور و حضور کن بانو، بیا و چشمِ حسودان تو کور کن بانو. از آتشِ حسدِ دیگران نترس ای یار، کنارِ من بِنِشین و بمان نترس ای یار. بیا و ظُلمتِ شب را به من حرام نما، و زندگیِ بَدَم را به میل و کام نما. بکن مرا تو به عیش و طرب کمی تشویق، و ناله و تبِ دل را به حالت تعلیق. درآور و نَفَسَت را بزن به این آغوش، لباسِ مشکیِ غم را بِکَن
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بهاره از پوریا علیپور

درود به دوستان گرامی. سروده ای قدیمی که به نوعی مینی مثنوی محسوب میشود را در این مجال تقدیمتان میکنم. این قطعه را من حدوداً اواخر سال 92 سروده ام. امیدوارم مورد توجه خوانندگان گرامی قرار گیرد. در ابتدایِ جوانی شدم چه پیر و شکسته, به رویِ چهره ی من گَردِ آه و ناله نشسته. مَشاعِرَم شده مختل زبانِ من زده طاول, چرا که هر چه که گفتم دوباره گفتم از اول. نشسته ام به نظاره به عکسهایِ بهاره, در آسمانِ محبت شدم بدونِ ستاره. تمامِ دفترِ من را غبارِ غصه گرفته, شکسته او دلِ من را تمیز و شُسته و رُفته. و حال فکر و خیالش به جانِ
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ترانه ی نقاشی بد طرح از پوریا علیپور

درود به همگی. وقت  به خیر. باز هم اومدم با یک ترانه ی عاشقانه با رنگ و بویی غمگین. امیدوارم مورد توجه و پسند شما گرامیان واقع بشه. و اما متن ترانه:جوابِ بی کسی هامو چی میدی، تو که حَرفایِ قلبم رو شنیدی. چرا راحت گذشتی از کنارم؟، ولی اشکایِ چِشمامو ندیدی. بَرا راحت شدن از ترس تعقیب، تو حتی بالِ پروازم رو چیدی. تو با له کردن شخصیّتِ من، نِشون دادی که بی رحمی، پلیدی. به روی قلبِ من با رنگ دوری، چه نقّاشیّ بد طرحی کشیدی! که حالا زِندِگیمو تار کرده، نِمیبینم دیگه رنگ سپیدی. زدی زخم جدایی رو دلِ من، ولی با سرعت از پیشم دویدی. پیِ مَعشوقِت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ترانه ای عاشقانه از من با عنوان زندگی رؤیایی

درود. این ترانه رو هم زمستون سرودمش. همین طوری الکی الکی ننوشتمش، یک جریاناتی تو زمستون واسم پیش اومده بود که این یه ماه آخر رو سخت افسرده بودم و همش ترانه و شعرهای غمگین میسرودم. امیدوارم بپسندیدش. آرزومه یه روز یه آلبوم موسیقی با ترانه هایی که خودم گفتم منتشر کنم، خسته شدم از بس که تقلیدی و روی آهنگهای بیکلام خوندم. و اما متن این ترانه که میشه گفت یه خرده طولانیه: به پات افتاده این دل چون که بیتابه، همش تو فِکرته، اصلاً نمیخابه. میدونی واسه چی هر لحظه بیداره، چِشاشو رویِ هم دیگه نمیذاره؟! جوابِش روشنه، ترسیده از اینکه، خبرهای بدی در پیش و نزدیکه.