خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من، غربت، امشب!

ساعت بین8و9داره تاب می خوره. تازه یعنی تقریبا تازه از کلاس زبان رسیدم. ترکید از بس واسه دفعه بعد تکلیف داد. بعد الکلاس چند نفر دور میزش جمع شده بودن داشتن به0هایی که امشب واسشون زده بود نق می زدن. اگر بخوام برسم باید از همین امشب بچسبم به تکلیف ها. حسش نیست. خستهم به خدا. امیر اگر بفهمه این ترم با چی طرفم کلی خوش به حالش میشه. میمیره بشنوه1کسی بالای دستم هست که بهم زور بگه و تکلیف روی دوشم بذاره و سخت بگیره و به ضرب شمشیر ازم بخوادشون. خداییش این معامله رو باهاش نمی کنم مخصوصا امسال که واسه خاطر روان خودم هم شده حس