خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیاااید بیاااید اومدم با ی پست شااد شاااد از نوع بخور بخور و عرووووووسی

سلاااااام به همه هم محله ای های عزیز. امیدوارم حااااااال تک تکتون عااااالی باااشه من که خیلی عااااالیم. اصلا مگه میشه خبر عروسی باشه کسی خوب نباااشه. مگه میشه یکی از بهترین دوستامون امشب بهترین لحظات زندگیشو داره میگذرونه و ما خوب نباشیم، شادی نکنیم؛ همه بیااید دعوتیم عروسی. من کلا عاشق این مدل خبر دادن هستم. انقده حس خوبیههههههه. انقده عروسی دلم میخواست توی این مدت. خب الان میگم! مدیر چرا انقده بد نگاه میکنی آدمو! الان میگم! بهترین دوست دوران بچگیهای من کسی که از وقتی یادمه عین برادر بزرگترم هوامو داااشته و ی جورایی با هم بزرگ شدیم، امشب  عروسیشه. کسی که همه‌تون میشنااااااسیدش. پس بیااید
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مراسم عروسی توی محله ما هیچ وقت پایان نداره, بلکه از زوجی به زوجی دیگه منتقل میشه. بفرمایید عروسی!

سلام بچه ها! اومدم که بگم عروسی داریم عروسیییی! اونم عروسی و به هم رسیدن زوجی که از دیدن خوشبختیشون وجودم سرشار از شادی میشه. هانیه صالحی و مهدی سعادت. تبریییییک ویییییژه عشقتون پایدار, زندگیتون آروم, خوشبختیتون با دوام و حالتون کنار هم هر لحظه خوش! به شدت و یه طور وصف ناپذیر از با هم بودنتون شادم و براتون از خدا می خوام که عاشقانه کنار هم بمونید و بشید الگوی همه, چه شیرینه که بعد از سالها به هم رسیدید و زندگیتون پر از نور روشنایی شده و ستاره خوشبختی داره بهتون چشمک می زنه. مجددا بهتون تبریک میگم و شما رو دعوت می کنم به کامنتهای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شرکت نابینایان در عروسی، به نظرتون بهتره شرکت کنیم یا نه

سلااااااااااااااام بر همه ی گوش کنیهای عزیزم. چطور مطورایید. چگونه اید؟ خوفین خوشین. تو محله نیستم خوش میگذره بهتون؟ با هوای سرد چه میکنید؟ وای دلم از اون کرسیهای قدیم میخواد برم زیرش چه حالی داره. دوستان هدفم از این پستم رو بطور کلی گرفتید چیه. جاتون خالی دیشب رفته بودم عروسی یکی از دوستای بینام و خداییش خیلی هم خوش گذشت کلی کیف کردیم. امیدوارم شما هم شاد باشید غم دور باشه ازتون هرچند که طبیعیه به دلیل یه سری مشکلات بعضی مواقع آدم غمگین میشه. به هر حال حاشیه نرم. جونم براتون بگه که چون عروسی دوست نزدیکم بود باید همه جوره سنگ تموم میذاشتم. تا موقع
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اینم رفت خونه بخت و در رو هم سه قفله کرد!

یکی بود یکی نبود. غیر خدا منم بودم. خلاصه جونم واستون بگه، خدا داشت خداییشو می‌کرد و منم مشغول بندگی، که یهو یکی از بر و بچ محله اومد توی تیمتاک و گفت که یه خبر خیلی دسته اول واسم داره که می‌ترسه اگه بگه، دسته دوم بشه، اما به هر حال خودشو راضی کرده که فقط و فقط به من بگه و فقط و فقط من بدونم. خلاصه، گفت که بالاخره بعد سال‌ها تجرد و تفرد، دم به تله داده و خلاصه تله هم از اون تله ها! خلاصه قرار شد من بدونم و خودش و خدا، اما خب چند روزی که گذشت فهمیدم خدا که یکیه، اما
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

توجه! یک نینی، به نام پریسا، متولد شد!

سلااام بچه ها. خوبین؟ این مدت حسابی از فضای لبریز از عروسی محله استفاده کردین؟ خب، پس بیاین همچنان این فضا رو شاااد شاد نگهش داریم! وسط این همه عروسی، یه نینی که اسمشو گذاشتن پریسا، یادش افتاده که همینجور یهو باید به دنیا بیاد! یه نینی که خبر نداره وقتی بزرگ شد، قراره کلی دیوونه بازی در بیاره، کارایی رو بکنه که فقط خاص خودشه. خبر نداره که با شلوغ کاریاش قراره خیلی چیزا رو به هم بریزه! شلوغ کاریا، احساسات لطیفی که شاید خیلی وقتا به ضررش بوده، اما مطمئنم از اینکه به ندای قلبش گوش داده ناراحت نیست، چون اگر گوش نمیداد پشیمونتر میشد! پریسای عزیز،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کسی جا نمونه همه بیایید داخل بازم تو محله عروسی برپا شد! خواننده محلمون هم ازدواج کرد!

درود بر دوستان هم محله ای عزیز بفرمایید داخل اون دم در بده آقا بیا جلوتر تو جمع… خانم بفرمایید بالا خوش اومدید به جشن امشب ما اینجا هم شیرینی و شام تا دلتون میخاد هست! دی جی و میوزیک هم داریم دوستان واقعا چه خبر شده! همه تو محله سر از پا نمیشناسند! هر کسی یکی از دوستاش امسال ازدواج کرده! من که هشت تا از دوستام همین امسال ازدواج کردند اونم با هم الان چهار زوج خوشبخت دورمو گرفتند! خخخخخخ هی تند تند خبر عروسی میااااااااد وای چه حالی میده! این همه جشن ازدواج در یک سال برای دوستان نابینای خودمون وای چقدر خوشحالم! هر روز تو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

باز هم قصه ای از یکی شدن! چه شیرین! ملیسا و آریا پیوندتان مبارک!

سلام به همگی. بچه ها حس مقدمه نیست پس صاف میرم سر هوار! من امروز واقعا در پروازم! اونقدر شادم که خدا می دونه. الان واقعا حس می کنم هوام هوای بهشته! از اون بهشت های بهاری که عشق می کنم از نفس کشیدنش! همیشه طلوع ها رو دوست داشتم و از زمانی که خاطرم هست تا امروز، از خدا می خواستم و می خوام بهم اجازه بده شاهد طلوع های بیشتری باشم. گاهی وسط شب یکی از این طلوع ها می رسه و گاهی از سر خوش شانسی من اون لحظه بیدارم و با تمام وجود این طلوع رو نفس می کشم. و این دفعه هم یکی از
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امشب تو محله عروسی گوشکنی داریم و همه هم دعوتیم. بفرمایید تو

سلام به همه. آقااا، خانوووووم، بابا یوااااااش! چه خبرتونههههه! خب مگه چند ساله میوه شیرینی نخوردید آیا خخخ. بابا بذارید عرقتون خشک بشه لا اقل! گفتیم عروسیه نگفتیم رسیدگی به قحطی زده هااااست! حالا عروسی کیه آیا؟ کی؟ مجتبی؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ نه بابا مجتبی از این جرأتا نداره. عروسی کیه پس؟ چی؟ پرواااز؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ بابا کی آخه به این دکتر قلابی زن میده آخه! پس عروسی کیه؟ خب الآن میگم. عروسی امیر سرمدی. چی؟ بابا زن دوم کجا بوده آخه! بابا ولش کنید کشتیدش بچه ی مردمو! بابا یه دقیقه وایستید توضیح بدم خب! ببینید، امیر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیا تو شادی من شریک باش و بهم تبریک بگو

سلام سلام. خوبین دوستان؟ من اومدم با یک خبر خوش و خرم. گفتم بعد از خبر سرطان یک خبر خوش بهتون بدم تا شادی کنین و بخندین. حدود یک ماه پیش من ازدواج کردم و به جمع مرغهای جامعه پیوستم. خیلی دوست داشتم بیام و یک پست بزنم. اما خداییش فرصت نکردم. چون شوهرم اهل کرمان هست میریم اونجا و من نت ندارم. الان هم شب قرار هست برم به امید خدا. شاید به این زودی نتونم بیام تو محله. چون با گوشی زیاد وارد نیستم. اما خداییش اینجا رو خیلی دوست دارم. هرکس دوست داشت بیاد بهم تبریک بگه بیاد تو کامنت دونی. راستی چند روز دیگه هم
دسته‌ها
ویژه نابینایان

یک نابینا نباید تنها بماند

خیلی وقتیست دوست داشتم یک چنین مطلبی بنویسم و خیلی مایلم نوشتن این سری مطالب را ادامه بدهم چون پستهایی از این دست است که ما را مستقل تر میکند و از بند وابستگی و افسردگی بیرون میکشد. نمیدانم چند نفر از شما که این نوشته را میخوانید نابینای کامل هستید و چند نفر بینا یا کم بینا ولی این را می دانم که شما نابینایان دو دسته میشوید: یک دسته از دیگران کمک میگیرید, یک دسته خیر. شما بینا ها و کم بینا ها هم دو دسته می شوید: یک دسته به نابینایان کمک میکنید و یک دسته خیر. همه اینها وقتی به ذهنم رسید که امشب به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شنبه 10 تیر 91