خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

به دنبال ف. قسمتِ پنجم

با سلام. تا به آنجا رسید صحبتِ ما که خانمم بِهِم میگفت, داوود جان, ما بچهمون خودتم میدونی که هُشیاره. و اگه این بابا بخواد بیاد اینجا و این مسخره بازیها را در بیاره, یا چرت بزنه یا سرش مثلِ شیره ای ها بیاد پایین, یا هِی بدنشو بخارونه, یا هِی وراجیِ الکی بِکُنِه آخه یعنی چی؟ راستی داوود حرفِ دود اومد پیش, موقعی که میگفت من یک مویِ گندیدۀ تو را به صدتا دود نمیدم منظورش چه دودی هست؟ گفتم برو ول کُن حالا گفت, نگاه کُن با این مسخره بازیهایی که این بوا در آورد چه چیزی را میتونی از من پنهون کنی؟ گفتمش باباجان, ایشان رفته