خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
نمایش

بالاخره فصل اول سریال روز حساب تموم شد و قسمت سوم از فصل اول اومد بیرون!

چه طووورید بچه ها! با کرونای لعنتی چه میکنید؟ والا من که خوشحالم چون دارم یه بازی جدید به نام fite on the dech رو با bgt مینویسم. این بازی توش چندتا بازی کوچولو داره و بعضیاشو دارم آنلاین مینویسم. فقط اگه bgt رو توش خیلی برم جلو میتونم بازیم رو کامل کنم. خب بابا! ولش کن بینیم! بریم سر اصل مطلب. دوستان من دو هفته ای میشه که قسمت سوم سریال روز حساب رو ساختم و دیروز ویرایش‌هایی روش انجام دادم. این قسمت، در واقع پایان فصل اول سریال هست. دوستان! تی تی اس مکس به این سادگیا نمیمیره بلکه در همان قسمت آخر که جنگ با اون
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

آخی، الهی، یادش به خیر، قصه ی جک و لوبیای سحرآمیز!!!

روزگاری ، کشاورز فقیری بود که زن و یک پسر تنبل به نام جک داشت . روزی که کشاورز مرد ، فقط یک گاو برای خانواده اش به جا گذاشت . جک و مادرش با شیری که گاو می داد زندگی می کردند . آنها هر روز صبح شیر را به بازار می بردند و می فروختند. اما یک روز صبح ، گاو دیگر شیر نداد و آنها دیگر پولی نداشتند که حتی یک قرص نان بخرند . مادر جک به جک گفت : « برو گاو را بفروش و با پول آن مقداری دانه بخر تا آنها را بکاریم . » بنابراین جک به بازار رفت . در