دستهها
دریای خاطره و خیال
لویی بریل، استاد بی نظیر، و معلم مهربان سلام. نمی توانم احوالت را بپرسم. چون می دانم که فرسنگ ها دورتر از من، در میان توده ای خاک به خواب ابدی فرو رفته ای. اما روح کنجکاوت، مانند کبوتری آزاد، در آسمان به پرواز در آمده است و می تواند صدای قلم غزل را که خود برای او و دوستانش آورده است، بشنود. قلمم از اینکه برای تو یعنی یار دیرینه اش می نویسد بسیار شاد و مسرور است و با سرعت تمام، بر روی خانه های کوچک لوح عبور می کند و با صدای نرم و لطیفش نقاط برجسته را بر روی کاغذ حک می کند. لویی! از