خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
ویژه نابینایان

من یه نابینای دانش آموزم. دانشجوم. بلد نیستم مستقل بشم. کسی بام دوست نیست. نمیتونم شاغل بشم. ازدواج کنم. از کجا شروع کنم؟

نگارنده: مجتبی خادمی ورنامخواستی   اگه یه نابینای مستقلی، وقت خودتو تلف نکن و این مقاله رو بذار کسی بخونه که بهش احتیاج داره. فقط سعی کن دیگران رو مستقل کنی. فعلا خداحافظ. ما بریم سراغ کسایی که مستقل نیستند. میدونید چیه؟ راستیاتش دلم نمیخواد بنویسم و بخونید و یه سری کامنت زیرش بره و تموم بشه. دلم میخواد می شد یه جوری بنویسم که تأثیر واقعی بذاره. دلم میخواد از طریق حروف و کلمات، کاری می کردم که چهارتا از شما که مستقل نیستید، یا نیمه مستقلید و از استقلال ترس دارید، ی اتفاق خوب واستون می افتاد. شاید نوشته راهش نباشه. شاید باید توی کنفرانس های صوتی
دسته‌ها
ویژه نابینایان

کودک یا نوجوان بینا، از اینکه با والدین نابیناش، بستگان نابیناش، یا دوستان نابیناش از خونه بیرون بزنه، چه حسی داره؟

توجه: این متن، بیشتر شامل افرادی می شود که از زمان تولد، نابینا بوده اند. بحث در خصوص افراد دیر‌نابینا، شاید کمی پیچیده‌تر باشد لذا اگرچه ممکن است نکاتی از این بحث در خصوص افراد دیر‌نابینا نیز درست باشد، ولی مخاطبان اصلی متن، افراد نابینا از زمان تولد و فرزندان ایشان می باشند. من اهل شهر ورنامخواستم. این شهر، یک زمانی روستا بوده. خلاصه اش اینکه ما در جامعه ای زندگی می کردیم که فرهنگ، در حدی پایین بود، که هیچ دو جنس مخالفی که جوان بودند، حق نداشتند دست در دست هم باشند. شاید هنوز این مشکل بغرنج فرهنگی، در برخی مناطق کلان‌شهر ها هم وجود داشته باشه.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مزایای پدر و مادر های نابینا

سلام بچه ها. چه خبرا؟ داشتم یه کلی وبلاگ و چیز میز مطالعه می کردم. الکی مثلا من خیلی مطالعه ی روزانه ی بالایی دارم و الکی مثلا من با سوادم. که به این نوشته بر خوردم و خعلی دوسش داشتم. این شد که گفتم هرچی ازش یادم موند رو خودمونی و نه حتی به صورت یه ترجمه ی کامل ولی براتون بنویسم: گاهی وقتا آدم به جایی میرسه که خیلی راحت از نقاط و نکات منفی ای که توی زندگیشه اعصابش میریزه به هم. خیلی راحت هرچی بدبختی از نابینایی سرمون اومده رو برجسته می کنیم و های های میشینیم بالای سر بدبختی هامون زار می زنیم. مثلا