بسم الله الرحمن الرحیم. السلم علیک یا ابی عبد الله. با پیگیری های صورت گرفته، از طرف ستاد کاروان اربعین نابینایان امکان تخصیص کمک هزینه ی سفر زیارتی اربعین به نابینایان متقاضی فراهم گردیده است. دوستانی که تمایل به حضور در کاروان زیارتی اربعین و اخذ کمک هزینه ی سفر با شرایط بازپرداخت معین دارند، تا روز پنجشنبه مورخ ۲۶ مردادماه با آیدی @arbaein_nabinayan در تلگرام یا شماره تماس 09370209512 تماس حاصل فرمایند. توجه: ظرفیت محدود است.
Tag: محرم
هممحلیها و رهگذران و خلاصه آشناهای محله از هر گروه و در هر جایی که هستید، سلام! امیدواریم که حال و هواتون هر روز بهتر از دیروز باشه! درسته که مخصوصا این روزها گاهی این چندان ساده نیست اما خاطرمون باشه که هیچ امر مشکلی محال نیست فقط مشکله. باز هم رسیدیم به نیمه مرداد و دیگه در لیست آشناهای محله کسی نیست که ندونه15مرداد در تقویم گوش کن چه روز خاصیه. اما واسه خاطر جمعی میگیم تا اگر کسی یادش رفته دوباره یادش بیاد. 15مرداد سالروز تولد گوش کنه. محلهای که فضاش، صفاش و هواش همه ما رو از هر جایی که بودیم و هستیم دور هم
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیهالسلام تسلیت باد! خیلی بچه بودم که مثل بیشتر بچهشیعهها مادرم منو با هیئتهای عزاداری آشنا کرد. یه لباس سیاه تنم پوشید و یه زنجیر کوچولو برام خرید. دستمو میگرفت و میبرد تا محل هیئت. معمولاً آخر صف میایستادم و مثل همه همسن و سالهام زنجیر میزدم. شبهای شام غریبانم که توی تاریکی سینه میزدیم. به یاد اون روزا! به یاد کودکیهای بیآلایش! به یاد تشویقهای گرم و مهربان مادرانه! در دوره دبستان که تو خوابگاه بودم، شبای عزاداری دهه محرم، یا اونقدر خوابم میومد که ترجیح میدادم بخوابم، یا گهگاهی هم پیش میومد که میرفتم عزاداری
به نام یگانه خالق هستی بخش خداوند مهربانی ها سلام وقتی نمی دونی چطور شروع کنی بهترین شروع همون به نام خدای انشاهای بچگیهات هست, همون روزهایی که دنیا اون قدر صورتی بود و خودت اون قدر معصوم بودی که یه صبح ایستاده بودی کنار پنجره آشپزخونه و نمیدونم بعد چه ماجرا و مساله غمگینانه ای بود که به خدا با تمام وجودت گفتی «خدایا من می خوام منو همیشه دوست داشته باشی و از بنده های خوبت باشم و اگه راضی هستی به ندیدن من منم راضیم به رضای تو و چشم هام رو ازت نمی خوام» شاید دقیق مکالمه اون روزم با خدا این نبوده باشه ولی
سلام خوبید؟ دلم خعلی واسه قدیما و رهایی تنگولیده. بدیش اینه که بلد نیستم هرچی تومه رو کلمه کنم. شایدم کلا همچین امکانی توی طبیعت کلا ذاتا نباشه و این نباشه که من نتونم. افکاری امثال مال من سخته گفتنش، نوشتنش، و حتی درک کردنش. بیخیل. اینم دومین ویژه پادکست یا ویژه برنامه ای که قولشو واسه دهه محرم از قبل داده بودم. آماده شد. البته مشغله های این روزام، بهم اجازه نمیدن زیاد درگیر باشم. رسیدن مسافر و مهمان از بیرون، دعوت چند جانبه از گروه های مختلف دوستان، آشنایان، اقوام و همسایگان به مجامع، محافل و اماکن مختلف، پروژه های فوق برنامه، و شغلم، همه و همه،
سلام. سلام به همه ی شما هم محلی های گلتر از جان! قبل از هر چیز بگم دوباره نوشته ی ده مهر به علت اینکه اصلا نشد خونه خودم باشم و همش بیرون بودم، پرید که پرید. بعدشم اینکه به علت اینکه بچه داداشم مریض شد، جشن تولدش افتاد به شنبه از پنجشنبه. هم پادکست از تولد بچه داداشم گرفتم، هم از مردنم توی شهر رویا ها که اونقدر آرزوشو می کشیدید! فعلا صبر می کنیم از دهه اول محرم رد بشیم، تا بعد ببینیم چی پیش مییاد و کی فرصت بشه اونا رو واستون بگذارم. من از اینکه بچه های نابینا توی مراسم، جشن ها و یا بزرگداشت