خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادش به خیر شهید محبی

اول مهر، همیشه در طول دوران تحصیلی ما، روزی بود که شاید برای نرسیدنش بیشتر خوشحال میشدیم. یادمه هر سالی که امتحانات خرداد رو میدادیم، نگران این بودیم که تعطیلات تابستانی به زودی تمام خواهد شد و دوباره باید به کلاس و درس و مشق برگردیم. سال اولی که وارد مدرسه ی شهید محبی شدم، برای مقطع پیش دبستانی اونجا رفتم. تا یه مدت هیچ درکی از محیطم نداشتم. چون همیشه یا مادرم با من بود یا معلممون. البته مادرم دیگه یه کم که گذشت نیومد و همون معلممون بود که مراقب همه چیز بود. زنگهای تفریح باید همه یکجا جمع میشدیم و نباید از در سالن دور میشدیم.