خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خدایا! سردمه!

شب… سکوت… سیاهی… مثل بختک افتاده به جونم. یه بغض نشکن توی گلومه که راه نفسام رو بسته، هر نفس هوای این اتاق واسم مثل سم شده، با وارد شدنشون به ریه هام، به مرگ نزدیکتر میشم. مرگ!!! چه واژه ی نزدیکی!!! پنجره ی اتاقمو باز میکنم و… نه! هوای دنیا مسموم شده، نه فقط اتاق من!!! توی هوای نمیدونم چند درجه بالای صفر، از شدت سرما دارم به خودم میلرزم!!! صدای تق تق دندونامو میشنوم! دنیای مسموم! دنیای سیاه! دنیای سرد! دنیای… بیرحم! یه گوشه میشینم و قلمم توی دستامه! خدایا! من امشب باید بنویسم! از حال مسمومم!!! از سنگدلی دنیایی که هر نفس داره به مرگ، همون
دسته‌ها
کتاب متنی

دانلود رمان متنی در آغوش نور، اثری از بتی جین ایدی:

سلام بر دوستان خوبم در محله ی نابینایان.   امروز با یک رمان کاملا متفاوت خدمت شما عزیزان هستم که مطمینا اسم این رمان و نویسنده ی این اثر رو قبلا شنیدید. بله، رمان امروز به نام در آغوش نور و با نویسندگی نویسنده ی امریکایی خانم بتی جین ایدی هست که امیدوارم از خوندن این رمان لذت ببرید و حتما در مورد موضوع مطرح شده در خلال رمان در کامنتها نظر شخصی خودتون رو هم بیان کنید، به این دلیل که یه مساله کاملا خاص در این داستان مطرح شده که بسیار قابل توجهه.   در ابتدا مختصری در مورد نویسنده ی این اثر: بتی جی ایدی(بتی جین
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تحفه ای به نشان همدلی. کافی نیست ولی بیش از این ازم بر نیومد!

به شامِ هجرتت جانا سراسر رنگِ هجرانم، عطشناکم سیه روزم، پر اندوهم پریشانم. ز سوز از جان همی نالم، به سانِ ابر می بارم، مثالِ شمع می کاهم، به سانِ شعله سوزانم. نگاهم منتظر بر در، غمین و خیس و ناباور، در این تاریکِ بی فردا چو خورشیدی گدازانم. شبانگاهانِ هجرانت چه تاریک است و بی پایان!، نظارت می کند تصویرِ خاموشت به پایانم. خدا را، جان من برگیر و همراهم بمان ای جان!، به چشمِ خویشتن دیدم که رفت از پیکرم جانم. مرا یارای باور نیست این دریای ماتم را، وداعت را نمی خواهم، تسلی را نمی دانم. ببین کز ماجرایت بعد از این صد ماجرا دارم!، قیامت