خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نمونه: از صبح تا شب توی یه روز من نابینا چه اتفاق هایی واسم می افته؟ زندگیم چطوری میگذره؟

سلام خب خیلی وقتی میشه من پست کامپیوتری و اندرویدی و کلا فنآوری کمتر می زنم. یه جورایی نزدیک به اینکه اصلا نمی زنم. آخریش همون مترجمه بود که زدم و میتونستید در لحظه معنی هر کلمه ای رو بدونید. احساس می کنم دیگه کله کامپیوتری ها اونقدر اینجا زیادید که نه تنها توی این زمینه نیازی به من نیست، بلکه شما خیلی خیلی به‌روزتر و آگاهتر از من هستید. اینه که خیلی وقتا متن میذارم اونم این مدلی: به دلیل اینکه توی بچگیم برنامه نویسی رو با اهمیت دادن به شماره خطوط شروع کردم، اینجام گزارشمو با شماره خطوط میرم جلو تا نوستالژیک باشه. می نویسم چون گفته
دسته‌ها
ویژه نابینایان

من یه نابینای دانش آموزم. دانشجوم. بلد نیستم مستقل بشم. کسی بام دوست نیست. نمیتونم شاغل بشم. ازدواج کنم. از کجا شروع کنم؟

نگارنده: مجتبی خادمی ورنامخواستی   اگه یه نابینای مستقلی، وقت خودتو تلف نکن و این مقاله رو بذار کسی بخونه که بهش احتیاج داره. فقط سعی کن دیگران رو مستقل کنی. فعلا خداحافظ. ما بریم سراغ کسایی که مستقل نیستند. میدونید چیه؟ راستیاتش دلم نمیخواد بنویسم و بخونید و یه سری کامنت زیرش بره و تموم بشه. دلم میخواد می شد یه جوری بنویسم که تأثیر واقعی بذاره. دلم میخواد از طریق حروف و کلمات، کاری می کردم که چهارتا از شما که مستقل نیستید، یا نیمه مستقلید و از استقلال ترس دارید، ی اتفاق خوب واستون می افتاد. شاید نوشته راهش نباشه. شاید باید توی کنفرانس های صوتی