خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

فراق یار!

ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر! تمام آرزوی او رسیدن بهار بود، چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود! چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود، میان واژه واژه اش، غم دلش نهفته بود! ولی کنون شکسته و فسرده حال و خسته است، هزارها ترک که بر غم دلش نشسته است! هوای گریه دارد از غم فراق روی یار، هرآنچه میکند ولی، نمیرسد به نوبهار! ای از تبار آسمان، در این شب خموش و تار، به قلب خشک این کویر، تو مرهمی شو و ببار!