خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

صحبتی کوتاه

گاهی روزیه تو بغضی میشود به اندازه حبه قند, به رنگ سیاه که تمام رنگها در آن گم میشوند و به تلخی شربت گلودرد شاید هم تلختر. بغضها دو دستند: بعضی از اونها هم قورت دادنی هستن هم بیرون ریختنی، اما بعضی از این بغضها فقط قورت دادنی هستند هرچه قدر سعی میکنی بیرون بریزیشون سبک نمیشی فقط باید قورت بدی وگرنه نفس کشیدن برات سخت میشه. امروز از این بغضها در گلوی من گیر کرده، این دفعه آنقدر بزرگ است که حتی قورت دادنی هم نیست هرچه قورتش میدهم با یک نفس بالا میآید و در گلویم مینشیند. نیامده ام که دلنوشته بنویسم چون بلد هم نیستم و