خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دوست داشتنت بهانه ای برای لجبازی هایم-پارت 5

  دو سه روزی می شد که امتحاناتم تموم شده بود و من هنوزم درگیر درس بودم اونم بخاطر کنکور. یعنی میشه این کنکور لعنتی تموم بشه؟ خسته شده بودم. دیگه کشش نداشتم. از طرفی دوری پدر و مادرم و از طرف دیگه ماجرای داوودی و رامتین. واقعا دیگه نمی کشیدم. مشغول درس خوندن بودم که تقه ای به در اتاق خورد.   بفرمایید.   در به آرومی باز شد و ثریا خانم وارد اتاق شد. لبخندی زدم و گفتم:   بله؟ کاری داشتین ثریا خانم؟   اونم لبخندی زد و گفت:   رامتین خان گفتن برین تو حیاط کارتون دارن.   با تعجب گفتم:   مگه رامتین خونست؟